پيام
+
کودکي ها به خانه مي رفت با کيف و با کلاهي که بر هوا بود چيزي دزديدي ؟ – مادرش پرسيد - دعوا کردي باز؟ – پدرش گفت - و برادرش کيفش را زير و رو مي کرد به دنبال آن چيز که در دل پنهان کرده بود تنها مادربزرگش ديد گل سرخي را در دست فشرده کتاب هندسه اش و خنديده بود ” حسين پناهي “
.:آيينه:.
93/12/8
♡ رها خانم
@};-
سعيد عبدلي
@};- الّلهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم@};-