شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار
گاهي يه كلمه ست.گـاهي يك جمله.گــاهي يــك ســطر... حرفت به خــدا ... بگو ! حـــالت رو خوب مي كنه ! قول!!!

پيام‌هاي اتاق

ساعت ویکتوریا
+ اولين کسي بود که آمد و گفت مي‌خواهد معبر باز کند… چند قدم به سمت ميدان دويد و ايستاد. همه فکر کردند ترسيده، يکي گفت: ‌خب اين طفلکي فقط ?? سالشه… برگشت به سمت ما و پوتين‌هايش را در آورد و گفت: ‌اينها نو اند. به سمت ميدان مين دويد.
خدايا كاش منم مثل اين شهيد بودم/كاش مثل اين شهيد بنده ي واقعي تو بشم/هيچ وقت بندهي خوبي برات نبودم/خدا جون كمكم كن كاش منم مثل اين شهيد بودم...
+ خدا جــــــــــــــــون! شده ام معادله ي چند مجهولي ... اين روزها هيچ کس از هيچ راهي مرا نمي فهمد ...
+ خدايا نمي گويم دستم را بگير ، كه عمريست گرفته اي. مبادا رها كني!
+ امشب تمام خويش را از غصه پرپر ميكنم گلدان زرد ياد را با تو معطر ميكنم تو رفته اي و رفتنت يك اتفاق ساده نيست ناچار اين پرواز را اين بار باور ميكنم يك عهد بستم با خودم وقتي بيايي پيش من يه احترام رجعتت من ناز آمتر مي آنم يك شب اگر گفتي برو ديگر ز دستت خسته ام

هرميس

+ اي خدا مرا اين عزت بس كه بنده ي تو باشم و اين فخرم بس كه پروردگارم تو باشي.تو آن چناني كه من دوست دارم . پس مرا آن سان كه ميخواهي بگردان( مناجات حضرت امير)

هرميس

+ خدايا در من تكثير شو

هرميس

+ خدايا ! از ديشب مدام دارم به خودم ميگم... تو بايد خريدار ِ من باشي نه بنده ت!

هرميس

+ خـــــدايا ! حواست بهم هست.من حواسمو پرت كردم يه سمت ِ ديگه.هواي حواسمو داشته باش !

هرميس

+ خدابا! سحر كه ميشه تازه يادم مياد بايد بميرم... ميترسم. تنهام نذار
آموزش پیرایش مردانه اورجینال
گروه حرفهايم به خدا
vertical_align_top