پيام
+
بگذار تمام جهان را سرباز بچينند
گنجشکها
در اولين رد پوتيني که به آب بنشيند
آبتني ميکنند
آخرش لباسهامان را پاره ميکنيم
ميزنيم زير خنده
ميزنيم زير گريه
ميزنيم زير همه چيز
ما متعلق به اين شهر نيستيم
چشمهاي تو تنها رقص را ميشناسد و جادو را
وقتي نميتوانيم اين احساس لعنتي را به همه بگوييم،
بشر حق ندارد به اختراع زبان افتخار کند!
تنها يک بار ديگر به هم نگاه ميکنيم
تا شب منتظر ميمانيم
خودم را
قتليش
92/6/9
مهران*
در پنبهزارهاي گوشت آتش ميزنم