پيام
+
رفت و برنگشت و اين رسم روزگار ماند/ چشم جاده ها هنوز، محو در غبار ماند / اين همه شب است و باز، اين همه حضور تلخ / فصلهاي محکم خالي از بهار ماند
دكتر نگو بلا بگو
89/12/10
غزل بانو
تو همان که رفتهاي، من همان که مانده ام / خواهش دوبارهات، پشت يک حصار ماند / دست مهربان تو، سمت آن طرفتر است/ يک کبوتر غريب، باز بيقرار ماند/ گرچه تکهتکه است و دلي شکسته است/ خوب شد که لااقل از تو يادگار ماند/ سالها گذشت و هيچ، باورت نميشود/ چشمهاي من هنوز پاي انتظار ماند...
ساقي رضوان
بح بح! چ عكس زيبايي:دي
غزل بانو
با اجازه ساقي