پيامهاي ارسالي
+
حرفاهايي که پروفايلي شد دل هايي که گنگ شدند
نوشتم پروفايلم اي که
دستت در دست ديگريست
آن دست مگر مال من نبود حالا چه شد که محرم شد به ديگري ...
شايد ببيند شايد يک روزي پروفايلم را چک کند
اين پروفايل هايي که شما نگاه ميکنيد شعر است
مطلب هست عاشقي ميخواهد صدايش را به گوش معشوقه اش برساند ولي
تقدير گنگش کرده
واي به حال آنکه معشوقه اش هم کور باشد
ميراب عطش
99/11/12
+
از دلگيري شب هايش که بگذريم؛تنهايي آدم را بزرگ ميکند
آنقدر که بدون دستي روي شانه ات هم مي تواني صبوري کني
بدون مرهمي، درد هايت را فراموش کني
بدون آغوشي، بغض هايت را فرو بدهي و لبخند بزني
آنقدر که ديگر انتظارت از آدم ها تمام ميشود
و ياد ميگيري
روي هيچ بني بشري حساب نکني
که آدم ها همه رهگذر اند
ميراب عطش
99/11/12
+
..خدا نکند يک روز دلت گرفته باشد
خدا نکند دلت گرفته و زير گلويت بغض باشد و نخواهي اشک هايت سرازير شوند...
هي بخواهي سرت را گرم کني
،يک سري به کوچه علي چپ بزني بغضت نترکد
عالم و آدم دست در دست هم ميدهند تا حالت را بدتر کنند
اصلا تمام کائنات آسمان،ابر و مه و خورشيد و فلک همکاري ميکنند تا دست در گلويت کنند و آن بغض لعنتي را آنقدر فشار دهند تا بترکد..
خدا نکند دلت گرفته باشد
ميراب عطش
99/11/12
+
به ماه بگو آن دورها، شبها بر موهايت بوسه بزند من سپردهام ستارهها تا صبح باران را به خانهام بياورند تا عطر گل سرخ هنوز هم تو را در همسايگي چشمهايم عاشقم کند.
بيدارم تا صبح
99/3/14
+
عشق پا?م چشمان تــ? ?ــو معناے تمام جملہ هاے ناتمامے ست کہ عاشقان جهان دستپاچہ در لحظه ديدار فراموشي گرفتند و از گفتار بازماندند ...
بيدارم تا صبح
99/3/14
+
روزم چون روز ديگران مي گذرد؛ اما شب که در مي رسد يادها پريشانم مي کنند... . محمود_دولت_آبادي
بيدارم تا صبح
99/3/14
+
گم شدن را در خانه تمرين مي کرديم توي کمد... پشتِ لباس ها... پشتِ مبل. بعد ها در خيابان... پياده رو ها.... کافه ها.... و بعدترها توي خودمان!
بيدارم تا صبح
99/3/14
+
به تماشا سوگند و به آغاز کلام و به پرواز کبوتر از ذهن واژه اي در قفس است! حرف هايم مثل يک تکه چمن روشن بود من به آنان گفتم: آفتابي لبِ درگاه شماست که اگر در بگشاييد به رفتار شما مي تابد.
2-Learning english
98/1/12