پيامهاي ارسالي
+
يادي از سرداران شهيد احمد و علي يار شول، فرماندهان گردان 416 شهرستان سيرجان - استان كرمان. مادر سردار شهيد احمد شول ميگفت: آخرين باري كه آمده بود مرخصي بسيار به آسمان مي نگريست و ميگفت: مادر مرا خوب ببين. اين آخرين ديدار ماست!....
+
سلام دوستان براي بار دوم مطرح مي كنم، لطفا بهش جواب بديد: چرا درپارسي بلاگ كاربرانش اهل نظر گذاشتن براي وبلاگ هم نيستند؟ يك جورايي به نظر ميرسه رفاقتشون نسبت به بلاگفا كمرنگتره. چرا؟ لطفا جواب بديد
+
سلام دوستان يك سوال مطرح ميكنم لطفا بهش جواب بديد: چرا درپارسي بلاگ كاربرانش اهل نظر گذاشتن براي وبلاگ هم نيستند؟ يك جورايي به نظر ميرسه رفاقتشون نسبت به بلاگفا كمرنگتره. چرا؟ لطفا جواب بديد
کبوتر نامه بر
89/5/16
+
راستي من معلم هستم در مقطع راهنمايي دارم رياضي تدريس ميكنم. روزم مبارك باد! نميدونيد چه صفايي داره با بچه ها در اين سن و سال دمخور شدن، دوست شدن، سربسرشان گذاشتن و در يك كلام با آنها زندگي كردن. در واقع من دارم با كارم زندگي ميكنم .علت اينكه من دير به دير به اينجا سري ميزنم گرفتاري شغليه و مدرسه مون هم كه وصل به اينترنت نيست.اگر مايل باشيد درباره مدرسه مون مطلب بگذارم؟
روح الامين حسيني
89/2/13
+
اگر برسم امشب به جاي شما دوستان برم ضيافت شام اداره جهت مراسم اكرام معلمان.جاي همگيتان خالي... بهرحال هركسي روزي داره و روز ما هم همين روزهاست كه بايد قدرش رو بدونيم. جاي همگي تان سبز باد!
+
به علت عدم اكرام معلمان در پارسال در شهرستان س....ن مطلبي در نشريه نگارستان چاپاندم كه: روز معلم را از طرف خودم به خودم و ساير همكارانم تبريك ميگويم و از آموزش و پرورش شهرم به علت عدم اكرام معلمان حتي با يك مراسم خشك و خالي گله اي كه ندارم، هيچ، ممنون هم هستم كه به امثال ما فهماندند زيادي هستيم!... اما امسال شايد تأثير حرفهاي پارسال باشه كه ميخوان برامون امشب مراسم خاص با ضيافت شام بگذارند!
+
سلام دوستان به علت اينكه من نمي رسم ايام عيد نوروز پيام بفرستم و به علت اينكه يكي دارد چپ چپ نگاهم ميكند كه : پاشو بريم بچه را از خانه ي مامانم اينا برداريم! مجبورم كه همين الان فرارسيدن عيد نوروز را پيشاپيش به همه شما تبريك عرض كنم. قبل از اينكه لنگه كفشي نثارم كند، خداحافظي ميكنم. انشاالله سال آينده اگر زنده ماندم به پيامها ادامه ميدهم البته اگر بعضي ها بگذارند!....
+
پارسال رفته بودم مشهد در همين روزها مشهد بودم. از دم صبح تا ساعت 12 شب صداي بلندگوهاي هياتها قطع نمي شد. مي آمدند و مي رفتند و من مرتب حرم مي رفتم... خدا توفيق داد كه چند بيتي هم سرودم كه به محضرش و شما تقديم مي كنم: نورباران گنبد آقا، مثل يك بارش شهابي بود، شهر در زير تابش گنبد، مثل يك روز آفتابي بود..بقيه اش را در وبلاگم بخوانيد لطفا ونظر بدهيد
نغمه-23
88/11/25