پيامهاي ارسالي
+
براي تو مينويسم قافله تلخ رنگهاي تيره مبهم براي تو مينويسم هر انچه حضورش به پاس محبت هاي بي دريغ مادرانه اش زيباست براي تو مينويسم اري مادر مام وطن سخت ترين راز ظهور ابديت درتو قلموهاي من است قلموهاي تلمبار شده در پس امواج سياه بي حوصلگي
+
از کجا شروع کنم دقيقا وقت بي خوابي يا ساعت تکرار روزهاي زود گذر تقويم هر انچه در ذهن من شکوفا ميشود در نقاشي هايم رشد ميکند مثل نداي يک خورشيد يا حس بوي مرطوب خاک بعد از باران نميدانم حس هاي وجودي من چون طوفان پر سرعت ومواج وتمام نشدني است
+
شايد هنر به واسطه عشق افريده شده شايد کسي نشسته پشت پنجره وجرقه هنر را در جهش ذهن خود متولد کرده اما چه بسا من خود سالها دميده شدم نفس شدم وخواستم راستش نوشتن ونقاشي جز جدا نشدني من بود مثل سايه مثل نور ويا خورشيد اما هنر براي زايش افتاب زندگي من است مثل غذا مثل اب حياتيست