پيام
+
بايد از تو بنويسم
از اينکه همه ي اهل خانه حسني بودند
از اينکه زهرا(ع)طعم مادري را با تو تجربه کرد اولين بار
مي ترسم که قلمم قِل بخورد به سمت
کوچه
تو نگذار
کوچه را خودت مرور کن تا من روز ميلادت فقط لبخند بزنم
مادربرايت لالايي مي خواند: فرزندم مانند پدرت باش
پدر را که ديگر نگو،در جنگها...
پيامبر(ص)تازه از او هم بيشتر حسني بود
و حسين را
نمي بخشيد بيشتر از تو, آخر کريم اهل بيت(ع) تو هستي
غزل صداقت
98/4/2
عشقستان اسماعيل
يک نفر ديگر هم در آن خانه حسني بود.مادر سفارشش را به تو زياد کرده بود. اينکه آب توي دلش تکان نخورد و نخورد تا تو بودي و .....
عشقستان اسماعيل
حتي اهل ديگر خانه همان ها که بعدا متولد شدند و ظاهرا فرزند زهرا(ع) نبودند هم بد جور حسني بودند. اصلا نفس آن يک نفر به نفس تو بند بود. دلش مي خواست با دستهاي سترگش تو را در آغوش بگيرد و... آخ اگر حياي عباسانه مي گذاشت...
عشقستان اسماعيل
امروز دلم يک جور ديگري حسني شده . همان جوري که خودت مي داني... اصلا چرا من گريه مي کنم در روز تولد تو...