پيامهاي اتاق
+
دلم از صومعه بگرفت و خرقه سالوس *كجاست ديرمغان؟!شراب ناب كجاست؟!
محمد شكوهي
98/5/12
مرصاد
تا به کنون پردهنشين بود يار/ هيچ در آن پرده نميداد بار/ خود به طلب ديدم و راهي نبود/ راه طلب داشتم از پرده دار
*جهادي
راز درون پرده ز رندان مست پرس /كاين حال نيست زاهد عالي مقام را
مرصاد
آنچه مرا طاقت و اندازه بود/ وصل باندازهي آن ديدهام
*جهادي
ماه كنعاني من، مسند ِمصرآن ِ توشد / وقت آن است كه بدرود كني زندان را
مرصاد
از دل من شاخ اميدي برست/ جان من از داغ جدايي برست
*جهادي
ترسم كه صرفه نبرد روز بازخواست / نان حلال شيخ ز آب حرام ما
مرصاد
او شکر افشان ودلم شکر گوي/ کانچه همي خواستم آمد به چنگ
*جهادي
گفتم اي سلطان خوبان رحم كن بر اين غريب /گفت در دنبال دل ره گم كند مسكين غريب
مرصاد
با تو چه گويم؟ که: چنين و چنان/ کش نه چنين و نه چنان ديدهام
*جهادي
مينمايد عكس مي در رنگ روي مهوشت / همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرين غريب
مرصاد
بس غريب افتاده است آن مور خط گرد رخت/ گر چه نبود در نگارستان خط مشکين غريب
*جهادي
باز پرسيد زگيسوي شكن در شكنش/كاين دل غم زده سرگشته گرفتار كجاست
مرصاد
تاچه کشم من؟ که بدين دست تنگ/ ساغر مي خواهم و آواز چنگ
*جهادي
گداي كوي تواز هشت خلد مستغني است / اسيرعشق تواز هر دوعالم آزاد است
مرصاد
توش و تنم رفت، مفرماي صبر/ مرد به تن صبر کند، يا به توش
*جهادي
شدم ز دست توشيداي كوه ودشت وهنوز/ نمي كني بترحم نطاق سلسله سست
مرصاد
تا که شد از ديده روان نقش او/ خون دل از ديده روان ديدهام
*جهادي
مارازخيال توچه پرواي شراب است /خم گو سرخود گير كه خمخانه خراب است
♥ ح. بالايي
تمام عشق سياه است! پيش از اين گفتند - لباس صاحب کعبه؛ به! چه خوش رنگ است
*جهادي
تا گنج غمت در دل ويرانه مقيم است /همواره مراكوي خرابات مقامست
مرصاد
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود/ وين راز سر به مهر به عالم سمر شود
♥ ح. بالايي
دل از من برد و روي از من نهان كرد- خدا را با كه اين بازي توان كرد
*جهادي
در مجلس ما عطرمياميز كه ما را /هر لحظه ز گيسوي توخوشبوي مشامست
*جهادي
؟!
مرصاد
در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم/ کاين چنين رفتهست در عهد ازل تقدير ما
♥ ح. بالايي
آيد آن روز كه خاك سركويش باشم - ترك سر كرده و آشفته رويش باشم
رميصا
موضوع چيه؟ که مشاعرهکنيم
مرصاد
[موضوعش تو اين فيد آزاده] ما مريدان روي سوي قبله چون آريم چون/ روي سوي خانه خمار دارد پير ما
*جهادي
آن ترك پريچهره كه دوش ازبر مارفت / آياچه خطاديد كه از راه خطارفت
♥ ح. بالايي
تكرار آه توست از اين پس سرود من - نابود ميشود گل من بي تو بودمن
*جهادي
نيازمندبلا گو رخ از غبار مشوي/كه كيمياي مراد است خاك كوي نياز
مرصاد
ز هشياران عالم هركه را پرسى غمى دارد/ دلا ديوانه شو ديوانگى هم عالمى دارد
*جهادي
دل بيمارشد از دست رفيقان مددي / تاطبيبش بسرآريم و دوائي بكنيم
مرصاد
مقام امن و مي بيغش و رفيق شفيق/ گرت مدام ميسر شود زهي توفيق
مرصاد
دريغ و درد که تا اين زمان ندانستم/ که کيمياي سعادت رفيق بود رفيق
*جهادي
دليل راه شو ي طايرخجسته لقا/ كه ديده آب شد از شوق آن درگاه
مرصاد
هر دم از عمر ميرود نفسي/ چون نگه ميكنم نمانده بسي!
مرصاد
شاهدان گر دلبري زين سان کنند/ زاهدان را رخنه در ايمان کنند
مرصاد
روز هجران و شب فرقت يار آخر شد/
زدم اين فال و گذشت اختر و کار آخر شد
*جهادي
دايم بلطف دايه طبع از ميان جان / مي پرورد بناز ترا دركنار حسن
*جهادي
نه چنان گناه كارم كه به دشمنم سپاري /تو به دست خويش فرماي اگرم كني عذابي
*جهادي
رفت آن كس كه در اين شهر مرامونس جان بو د/ديگر به چه اميددر اين شهر توان بود
*جهادي
ياد بادآنكه زماوقت سفريادنكرد/ بوداعي دل غمديده ما شاد نكرد
محمد شكوهي
درد مارا نيست درمان الغياث / هجر مارا نيست پايان الغياث