پيامهاي اتاق
+
صدايت ميكنم شايدبه خاطر آوري من را / وشايد برده اي از خاطرت من رابه آساني
هادي قمي
89/11/20
♥ ح. بالايي
يا روزگار فاصله مي خواست بين ما- يا اشتباه بود به قلبت ورود من
الهه ............
نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم/ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا؟
♥ ح. بالايي
اي كه گفتي جان بده تا باشدم آرام جان - جان به يغمايش سپردم نيست آرامم هنوز
الهه ............
ز نادان بنالد دل سنگ و كوه/ازيرا ندارد بر كس شكوه
*جهادي
همه كارم ز خودخواهي به بدنامي كشيد آخر / نهان كي ماندآن رازي كزو سازند محملها
♥ ح. بالايي
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي- دل بي تو به جان آمد وقت است كه باز آيي
*جهادي
يوسف گمگشته باز آيدبه كنعان غم مخور /كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
*جهادي
رشته مهر فاطمه سوي خداكشد مرا / دل به ولاش سپرده ام تابه كجا برد مرا
♥ ح. بالايي
اي مه برج منزلت چشم و چراغ عالمي-باده صاف دايمت در قدح و پياله باد
*جهادي
درد مارا نيست درمان الغياث /هجر ما را نيست پايان الغياث
♥ ح. بالايي
ثريا جون منيژه بر سر چاه- دو چشم من بدو چون چشم بيژن
*جهادي
نيست يك دم شكند خواب به چشم كس وليك /غم اين خفته چندخواب در چشم ترم ميشكند
♥ ح. بالايي
دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين- به علي شناختم من به خدا قسم خدا را
*جهادي
آن تلخ وش كه صوفي ام الحوائجش خواند /اشمي لنا و اهلي من قبلت العذا را
♥ ح. بالايي
الا به جان نگاهت نباشدم اثري- حجاب فكن ز نقابت، ببين نمي بينم
*جهادي
ما در اين شهر غريبيم ودر اين ملك فقير /به كمند توگرفتار وبه دام تواسير
هادي قمي
روحالامين نهاده به زانو سر حجاب /تاريک شد ز ديدن آن چشم آفتاب (محتشم )