پيامهاي اتاق
+
[مشاعره 10بهمن ماه] روزگاريست كه سوداي بتان كار من است- غم اينكار نشاط دل غمگين من است
محمد شكوهي
98/5/12
گمشده-
تا تواني دلي بدست آور / دل شكستن هنر نمي باشد
عدالتجويان نسل بيدار
دست هايت چون نوازشگار بود / اينچنين عادت به رندي كرده ام
♥ ح. بالايي
ما زياران چشم ياري داشتيم- خود غلط بود آنچه مي انگاشتيم
عدالتجويان نسل بيدار
مه روي من نظري هم به ما بكن / شايد برون رود اين غم ديرينه از دلم
♥ ح. بالايي
من ملك بودم و فردوس برين جايم بود- آدم آورد در اين دير خراب آبادم
رميصا
مگر بهشت نگاه تو عاشقم بکند/
که دست از سر ِ نقد ِ گناه بردارم
♥ ح. بالايي
ميان عاشق و معشوق فرق بسيار است-چو يار ناز نمايد شما نياز كنيد
رميصا
دستان خسته ام به شقايق نمي رسد/
فرياد من به گوش خلايق نمي رسد
♥ ح. بالايي
در کوي نيک نامان مارا گذر نباشد-گر تو نمي پسندي تغيير ده قضا را
رميصا
اين دست ها هميشه پر از بوي ياس نيست/
يا مثل چشم هاي شما با کلاس نيست
♥ ح. بالايي
تا درخت دوستي برگي دهد - حاليا رفتيم و تخمي كاشتيم
رميصا
من در فضاي خلوت تو خيمه مي زنم/
طعم صداي خلوت پاکت چشيدني ست
♥ ح. بالايي
تكرار آه توست از اين پس سرود من- نابود ميشود گل من بي تو بود من
رميصا
ناقابل است ، بيشتر از اين نداشتم/
رخصت بده نفس بکشم در هواي تو
♥ ح. بالايي
واعظ شهر كه از پند خود آزارم داد- از دم رند مي آلوده مدد كار شدم
عدالتجويان نسل بيدار
محتاج يك نظري از كوي دلبرم/ كين قافيه مرا به ثريا همي برد
رميصا
دلشوره هاي سرخ دلم ناتمام ماند/
احساس مي کنم غزلم ناتمام ماند
عدالتجويان نسل بيدار
دريغا كه دل بي تو معنا ندارد / زهي عاقبت بي تو معني ندارد
رميصا
دست از دامن اين پيک مبارک نکشم/
که به مهماني آن دوست ندا کرد مرا
عدالتجويان نسل بيدار
انتظارت كه مرا كشت جوابي ندهي / تا قيامت همه طنازي تو زان منست
الهه ............
تا كي به تمناي وصال تو يگانه/اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه
عدالتجويان نسل بيدار
هردم كه ياد توام در گذر شود /از ديده آب روان و خون درجگر شود
محمد شكوهي
در ره منزل ليلي که خطر هاست در آن /شرط اول قدم آنست که مجنون باشي