پيامهاي ارسالي
+
اي دوست خريدار وفايت هستم شرمنده اين لطف وصفايت هستم آن لحظه که قلبت به خدا نزديک است يادآر که محتاج دعايت هستم
زهرا بشري موحد
91/3/15
+
بخدا گفتم: بيا جهان را قسمت کنيم، آسمون واسه من ابراش مال تو، دريا مال من موجش مال تو، ماه مال من خورشيد مال تو ... .<br>خدا خنديد و گفت: بندگي کن، همه دنيا مال تو ... من هم مال تو ...
سيده نرگس موسوي
91/2/30
+
__________€€€€€€€._..-?*°*?-.._ ~~~*°*~~~<br>~~~ _..-?*°*?-..~~~~ _..-?*°*?-.._<br>_..-?*°*?-..__..-?*°*?-.._<br>بوي باران, بوي سبزه, بوي خاک<br>شاخه هاي شسته, باران خورده, پاک<br>آسمان آبي و ابر سپيد<br>برگ هاي سبز بيد<br>عطر نرگس,رقص باد<br>نغمه شوق پرستوهاي شاد<br>نرم نرمک مي رسد اينک بهار<br>خوش به حال روزگار<br>~~~ _..-?*°*?-..~~~~ _..-?*°*?-.._<br>_..-?*°*?-..__..-?*°*?-.._
+
شيشه ي چشم دلم مرطوب است<br>و کمي آن سو تر<br>دل دريايي تو مواج است<br>و زمين منتظر باران است<br>و من اينک دل پر موج تو را مي خواهم<br>که بريزد بر من<br>با کمي حرف و سخن<br>با کمي صوت و صدا<br>و به اندازه ي يک آينه<br>صورت ماه تو را مي خواهم<br>و نگاهي که از حادثه شوق پر است<br>و درخشيدن تو<br>بي واسطه در چشم ترم<br>و دگر هيچ به جز مهر خدا ...<br>چه خبر از باران ؟ ؟ ؟
*مهربان *
91/2/18
+
دل خوشم با غزلي تازه همينم کافي ست<br>تو مرا باز رساندي به يقينم کافي ست<br>قانعم ، بيشتر از اين چه بخواهم از تو<br>گاه گاهي که کنارت بنشينم کافي ست<br>آسماني ! تو در آن گستره خورشيدي کن<br>من همين قدر که گرم است زمينم کافي ست<br>من همين قدر که با حال و هوايت گهگاه<br>برگي از باغچه ي شعر بچينم کافي ست<br>فکر کردن به تو يعني غزلي شور انگيز<br>که همين شوق مرا، خوب ترينم ! کافي ست ...
*مهربان *
91/2/18
+
چه خبر از باران؟<br>شيشه ي چشم دلم مرطوب است<br>و کمي آن سو تر<br>دل دريايي تو مواج است<br>و زمين منتظر باران است<br>و من اينک دل پر موج تو را مي خواهم<br>که بريزد بر من<br>با کمي حرف و سخن<br>با کمي صوت و صدا<br>و به اندازه ي يک اينه<br>صورت ماه تو را مي خواهم<br>و نگاهي که از حادثه شوق پر است<br>و درخشيدن تو<br>بي واسطه در چشم ترم<br>و دگر هيچ به جز مهر خدا<br>چه خبر از باران ؟ ؟ ؟
*مهربان *
91/2/14
+
يک پدر بخشنده آب و گل است / يک پدر روشنگر جان و دل است<br> ليک اگر پرسي کدامين برترين / آنکه دين آموزد و علم يقين<br> روز و هفته معلم بر همه ي معلمان مبارک باد .
+
پسرک جلويش را ميگيرد و با التماس ميگويد:<br>خانم! تو رو خدا يه شاخه گل بخريد!<br>زن در حالي که گل را از دستش ميگرفت<br>نگاه پسرك را روي كفش هايش حس كرد<br>چه كفش هاي قشنگي داريد!-<br>زن لبخندي زد و گفت:<br>برادرم برايم خريده است<br>دوست داشتي جاي من بودي؟؟<br>پسرك بي هيچ درنگي محكم گفت : نه !<br>ولي دوست داشتم جاي برادرت بودم<br>تا من هم براي خواهرم كفش مي خريدم .<br>
*سحربانو*
91/2/10