پيام
+
[تلگرام]
اشک گرم
اشک گرمم از صداقت شمع را پروانه ساخت
عشق را نازم که هرجارخ نمود افسانه ساخت
سالکان کوي عشق از عافيت غم مي خورند
بي سبب انجا طبيب از بهر خود کاشانه ساخت
چون سبک بالان عالم راه را طي مي کند
هرکه اينجا ازقناعت با خيال دانه ساخت
انتظار سنگ باران بودم و غافل که عشق
کودکان کوچه هاي شهر را ديوانه ساخت
با صفاي بوستان الفت بگير اي گوشه گير
تا به کي چون بوم بايد گوشه ويرانه ساخت
يک نگاه سبز خندان سرنزد از اشنا
زان سبب دل روي خود را جانب بيگانه ساخت
من که با يک کاروان شبنم به پابوس آمدم
باغبان بي بهره از فيض گل و گلخانه ساخت
گوئيا خلد برين را مي خرد بي قيد و شرط
آنکه اينجا بهر مستان خدا ميخانه ساخت
#سيد_علي_کهنگي
@sayedalikahangi