پيام
*يازهرا*
93/2/22
كيوان گيتي نژاد و
پدرم مولايم همه دار و ندارم همه هستيم همه وجودم همه عشقم همه روحم به فداي تو و طريقت اي نايب برحق امام زمان عج و اي مولاي و ابي نايب الله مي دانم و گئتهي مي دهم تو ولي حي و مطلق و مجاهد مايي پدرم سيد علي وقتي مي بينم به کسي غير من مهنت مي آفريني تمام وجودم را حسرت فرامي گيرد مگر غير اين است که پدر مايي و مگر غير اين است که کيوان را دوست مي داري مگر خود نگفتي تو فرزند صالح و عاشق مني مگر خود صبا را
كيوان گيتي نژاد و
را حکم ندادي بر بالش به نسيم سپارد شاف و شميمت را تا من جان دوباره گيرن مگذر تو نگفني زانوانم براي جان دادنت محيا ساختي آقا جون در اين سرا من خيلي غريبم اگر اجازه ام دهي اگر قابلم بر شماري امريس بفرما و من را در کنارت حاظرم کن مرا از عشق پاکت مستغنيم کن بر من ذکري بياموز که به يمنش همه وقت در برت حاظر شوم
كيوان گيتي نژاد و
برمن نامي قرار ده که به ميمنتش تفريق از ديگر کسان شوم آقا جون آخر نياز عاشق عشقم عشقم ارزوست سيد علي جان هرچه هستم در تو بينم اين است پاسخ نيازم به عشق تو خدايا مرا به محضر پذيرا باش در طريق عاشقي از وجود ولايت مستغنيم کن آقا اگر ريشه سخن دردستم مي بود صدهزار جلد به وصفت مي نگاشتم در وجودت همه نيکي ها را هويدا مي ساختکم ولي در اين دنياي غريب با همه تنهايي حافظت هستم هرچند در شمار نيستکم ولي رسم شه
كيوان گيتي نژاد و
شهادت خوب آموخته ام والسلام