پيام
+
امشب يه ماه نصفه تو آسمونه، درست مث اولين باري که اسمشو شنيدي..
يادته؟
- - : مامان بزرگ، نصفش نيس..
- - : چي عزيزکم؟
- - : ماه.. نصفش نيس..
مامان بزرگت خنديد و يه جورايي با شيطنت که برات عجيب بود گفت:
- - : جايي نرفته.. همين دور و براس..
- - : کجا؟ کجاس؟
- - : نصفه ماهت دست يکيه..
- - : دست کي؟
- - : دست يکي که وقتي مي بينيش دلت براش مي زنه..
و گفت که خودت بايد پيداش کني..
فردا توي کودکستان، از يکي از بچه ها پرسيدي که "نصفه ماه، پيش توئه؟" و وقتي گفت: "نه"، انگار که راضي نشدي، پيرهنتو بالا زدي، بهش گفتي گوشش رو بذاره رو شيکمت:"گوش کن، ببين، دلم مي زنه؟"
واي.. يادته چه بلبشويي تو خونه تون راه افتاد، وقتي مربي کودکستان شکايتت رو به بابات کرد؟
آره، از همون روز بود که ديگه گفتن اسمش تو خونه تون، ممنوع شد..
امشب هم يه ماه نصفه تو آسمونه.. اما اين ماه من نيس..
مامان بزرگ، ماه شباي من ديگه نصفه نيس..