پيام
+
[تلگرام]
دلتنگي امان ميبرد ..
رگ زدن و قرص خوردن را بيخيال شو
کمي بي قرار شو کمي دلتنگ شو آنوقت کارَت تمام است
مگر چقدر ميتواني شبها يواشکي و خفه زيرِ پتو گريه کني؟
مگر آدم چقدر ميتواند بي قرار باشد و دم نزند؟
مگر چقدر ميتواني مرضِ دلت را پنهان کني؟
خيلي نميشود ..
فوقَش چند سال ..
بيست سال! سي سال!
اما آخرش جانِ سالم به در نميبري
انقدر درزهايِ دلت را ميشکافي که گشاد شود آخرِ سر هم يک دلِ پاره و به درد نخور تحويل ميگيري ..
آدمِ بي دل هم مثل مردهي متحرک است همه کاري ميکند همه جايي ميرود همه چيزي ميخورد اما چه فايده !
ولله که کوبيدنِ آب در هونگ فايدهي بيشتري دارد .
دلتنگي کشيدهام که ميگويم ..
که ميگويم حالَت از زمين و زمان بهم ميخورد وقتي آنکه بايد «باشد» «نيست»
آنکه بايد باشد و دلت براي ذره ذره وجودش قنج برود ولي حالا نيست و دلت بايد برايش «تکه تکه» شود ..!
اگر حرفهايَم را قبول نداري خوشا به حال و احوالَت ..
هنوز دلَت تنگِ كسي نيست
هنوز منتظرِ آمدنش نيستي ..
خوش به حالَت که هنوز « دل » داري ..
فقط مواظب باش دلَت تنگِ کسي نشود
آخر « دلتنگي امان ميبرد ..! »
#پگاه_صنيعي