پيام
+
با ناز حرف نزنيد!
ساقي رضوان
90/3/8
181246-انتظار
روبروي آيينه ميايستم، روسريام را با دقت ميبندم، بعدش هم چادرم را... و زير لب ميگويم: ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهنّ... و صفا ميکنم با اين آيههايت... همين آيهها که حتِّي براي حرف زدن و راه رفتن و لباس پوشيدنم هم برنامه دارند؛ براي من: براي يک دختر مسلمان قرن بيست و يک
181246-انتظار
ميدانيد فضاي اين آيات دلِ من را کجا ميبَرَد؟... روايتي که خطبه فدک را نقل ميکند را خواندهايد رفقا؟
181246-انتظار
آن روايت قبل از بيانِ خود خطبه، حالاتِ بانو را موقع ورود به مسجد براي بيانِ خطبه توصيف ميکند. اين عبارات براي من قدر و عظمتش اگر بيشتر از خودِ خطبه نباشد، کمتر هم نيست:
181246-انتظار
لاتت خمارها علي رأسها: بانوي من و شما روسريشان را پوشيدند، و اشتملت بجلبابها: و چادرشان را هم. واقبلت في لمه من حفدتها و نساء قومها: و در حلقه و ميانه گروهي از زنانِ مؤمن به سمت مسجد حرکت کردند، تطأ ديولها: لباسشان آنقدر بلند بود که گاهي زير پا قرار ميگرفت! ما تخرم مشيتها مشيه رسول الله: چقدر راه رفتنشان شبيه راه رفتن پيامبر بود!... آآآه...