پيام
+
اواخر شهريور ماه بود که نوشتن يک داستان روايي از خاطرات رزمنده بسيجي ، جانباز "حميدرحيمان" را آغاز کردم. داستان شهادت 5 سيد نوجوان از لشکر 10سيدالشهدا که در راه رفتن به منطقه عملياتي يکم مرداد سال 1367 در 65 کيلومتري جاده اهواز به خرمشهر در محاصره قرار گرفتند و با اثابت گلوله مسقتيم تانک به کاميونشان که در آن 28 رزمنده نشسته بودند ، اربا اربا شدند..
*خاطره*
97/2/29
قلمدون
در اين حادثه فقط اين 5 شهيد سيد به شهادت رسيدند حتي کاميون سالم ماند!
حالا شما يادمان اين عزيزان را در سه راه کوشک در سفر راهيان نور با عنوان « يادمان خمسه سادات کوثر» به نيابت از قبور پاکشان در تهران زيارت مي کنيد.
قلمدون
احتمال خيلي زياد اسم کتاب را خواهم گذاشت « 5 تن ديگر »
همابانو
خدا قوت عزيز دلم@};- @};-
طنين آرامش
بح بح سلام خانم توکلي عزيز . همکار گرامي و ارجمند :) خوبين شما ؟ خدا قوت، خير مقدم خانوم @};- پيشاپيش تبريک بتده رو به مناسبت چاپ کتابتان بپذيريد :) براي شما موفقيت هاي روزافزون آرزومندم :)
انديشه نگار
دست مريزاد @};-خوش آمديد خواهر @};-
قلمدون
ممنون از همه دوستان خوبم