پيام
+
*همين چند لحظه پيش، دوستي با من تماس گرفت وگفت: موضوع گزارشم،خاطره نخستين روز مدرسه خبرنگاران هست، خاطره بگو!*
جانم براتون بگه که:معلم کلاس اول ما خانم"بيدگلو"بود، معلمي 40 ساله اما مهربان و خوشرو..
آن سالها عراق حسابي تهران را بمباران مي کرد.درست يادم هست که هنوز زنگ تفريح اول را نزده بودند که صداي خانم " محبت پناه"مدير مدرسه در بلندگو پيچيد:(ملعما و بچه ها سريع در نمازخانه) ..
*خاطره*
97/5/4
قلمدون
*خلاصه منکه تازه از مويه کردن و اشک ريختن خلاص شده بودم و در رديف کنار پنجره، نيمکت يکي به آخر( قدم بلند بود)نشسته بودم؛ همراه با ساير بچه ها دويدم سمت راهروي مدرسه.. يادش به خير صدام بمب سر ما ميزد، مدير مي گفت: بلند تر بگو مرگ بر صدام .. ما هم فکر مي کرديم هر چه بيشتر داد بزنيم ، بمب روي ما کار ساز نيست:D يادمه وقتي رسيدم خونه ديگه صدايي براي حرف زدن نداشتم از ترس تا دلتون بخواد داد زده بودم*
قلمدون
*آن سال يک بمب افتاد در خيابان شاهين که الان شده شهيد صفري؛ خانه يک از همکلاسي هاي من.خودش و مادرش و برادر کوچکش شهيد شدن، اون سال اصلا به من خوش نگذشت:( * / منيره غلامي توکلي- خبرنگار روزنامه .../ مهر سال 1366 / تهران محله غياسي( دولاب) مدرسه دخترانه شهيد جمشيدي ها /
قلمدون
@};-
شمس الظلام
يادش بخير
قلمدون
{a h=shamsozalamwebtools}شمس الظلام{/a} بله دوست عزيزم، ما بچه ها ي آخر دهه 50 تا 62 خاطراتي را در ذهن داريم که فکر مي کنيم زيباترين خاطرات دهه هاي قرن معاصر هست.
شمس الظلام
{a h=qalamdoon}قلمدون{/a} تا دهه هفتاد هم بوده ها:)
قلمدون
{a h=shamsozalamwebtools}شمس الظلام{/a} بله دهه هفتاد هم بوده اما بچه هاي واخر 50 تا نيمه 60 چيزهاييو لمس کردن که هفتادي ها فقط خاطره هاشو شنيدن :)
شمس الظلام
{a h=qalamdoon}قلمدون{/a} بله اونم يه حرفيه که متينه:)
قلمدون
@};-