پيامهاي ارسالي
+
تمام زندگيم را دلتنگي پر کرده است...
دلتنگي از کسي که دوستش داشتم و عميق ترين درد ها و رنجهاي عالم را در رگهايم جاري کرد !
درد هايي که کابوس شبها و حقيقت روزهايم شد? دوري از تو حسرتي عميق به قلبم آويخت و پوست تن کودک عشقم را با تاولهاي دردناک داغ ستم پوشاند .
دلتنگي براي کسي که فرصت اندکي براي خواستنش ? براي داشتنش داشتم.
عاشقتم
90/4/6
عاشقتم
دلتنگي از مرزهايي که دورم کشيدند و مرا وادار کردند به دست خويش از کساني که دوستشان دارم کنده شوم .
در انسوي مرزها دوست داشتن گناه است ? حق من نيست ? به اتش گناهي که عشق در آن سهمي داشت مرا بسوزانند .
عاشقتم
رنجي انچنان زندگي مرا پر کرده است? آنچنان دستهاي مرا از پشت بسته است? آنچنان قدمهاي مرا زنجير کرده است که نفسهايم نيز از ميان زنجير ها به درد عبور مي کنند . . .
دوست داشتن تو چنان تاوان سنگيني داشت که براي همه عمر بايد آنرا بپردازم ... و من اين تاوان سنگين را با جان و دل پذيرا شدم .
همه عمر ? داغ تو بر پيشاني و دلم نشسته است و مرا مي سوزاند .
+
دلبرگ عزيزم تولد قشنگت مبارک! انشالا خوش باشي و خوشبخت!
عاشقتم
90/3/24
+
اينروزها چقدر دلم با هوايت بازي بازي مي کند! آنشب که رفتي ديوارهاي اتاقم بجاي تو شانه بر موهايم زدم! آنشب بجاي تو تا صبح آسمان پا به پاي سوزش قلبم بيدار بود! آنشب...
عاشقتم
90/3/24
آنشب تو يادت نيست اما زمين و آسمان همصداي ضجه هاي کودکانه ام غم نبودنت را فرياد مي زدند! به يمن نام طاهرت زهرا برايم اشک ريختند! و حالا فردايي ديگر بي تو! 40 روز از رفتن گذشت! پروانه خاموش زندگي ام در کنار معبودت آرام بگير!راستي وصال مجدد مبارک! دوباره به عشق جواني ات پدر رسيدي!
يادت هست چقدر از عاشقانه هايت برايم مي گفتي! روزيکه مهر طلاق بر صفحه شناسنامه ام خورد پابه پاي من شکستي اما حالا تو نيستي و من بجاي تو براي خودم مي شکنم!
+
محتاج نوازش هايت هستم! چرا سهم من اينهمه ناچيز است؟من دوستت داشتم هم تورا و هم پدر را! حالا نه تو هستي و نه پدر! يادش بخير براي همه چيز با هم حرف مي زديم! اما حالا ميعادگاه من و تو شده بهشت ر ضا! بر سر آن مزار خاموش و سرد!
عاشقتم
90/3/24
سلام..اين حرفونزن اگه اينجورباشه منم بايدبه خيلياحسودي كنم!!برودنبال سرنوشتت دختر..(ميدونم الان ميگي به تو چه)ولي ميگم منم درداي زيادي دارم..ولي بروزنميدم
+
آموخته ام … که گاهي تمام چيزهايي که يک نفر مي خواهد، فقط دستي است براي گرفتن دست او، و قلبي است براي فهميدن وي . . .
*~*~*سعيد*~*~*
90/3/24
+
چه آرام گذشتي از تمامي دلبستگيهايم بخود. هميشه مي گفتي خدا مادر و پدر را آفريد تا براي فرزندش بعد از پناهي باشد! پس چه شد آن پناهگاه امن؟يادت مي آيد شبهايي که دير به خانه مي آمدم دقيقه اي 60بار تماس مي گرفتي؟ اينروزها خانه هم با من قهر است و يا شايد من با خانه قهرم! کاش بودي! م
آ-4
90/3/24
+
سلامي ديگر، به همه آنهايي، که تو را مي خوانند
با تو خواهم گفت بر من چه گذشته است رفيق
که دگر فرصت ديدار شما، نيست مرا
نوبت من چو رسيد، رخصت يک دم ديگر، چو نبود
مهرباني آمد، دفتر بودن در بين شما را آورد
نام من را خط زد و به من گفت که بايد بروم
من به او ميگفتم، کارهايي دارم، ناتمامند هنوز
او به آرامي گفت
عاشقتم
90/3/23
فرصتي نيست دگر
و به لبخندي گفت: وقت تمام است، ورق ها بالا
هر چه در کاغذ اين عمر نوشتي، تو، بس است
وقت تمام است عزيز، برگه ات را تو بده
منتظر باش که تا خوانده شود، نمره ات را تو بگير
من به او ميگفتم: مادرم را تو ببين، نگران است هنوز
تاب دوري مرا، او ندارد هرگز
خواهرم، نام مرا ميگويد، پدرم اشک به چشمش دارد
نيمي از شربت ديروز، درون شيشه ست
شايد آن شربت فردا و يا قرص جديد
معجزاتي بکند، حال من خوب شود
بگذريم از همه اينها ،راستي يادم رفت
کارهايي دارم، ناتمامند هنوز
من گمان ميکردم،
نوبت من به چنين سرعت و زودي نرسد
ن که مدتها بود گرمي دست برادر را،
احساس نمي کردم هيچ
باورم شد که مرا ميخواند و دلش سخت مرا مي خواند
يک نفر تسليتي داد و، مرا برد که برد
صبح فردا همگي جمع شدند، با لباساني سياه و نگاهاني
سرخ پيکرم را بردند و سپردند به خاک
خاک اين موهبت خالق پاک
چه رفيقان عزيزي که بدين راه دراز
بر شکوه سفر آخرتم، افزودند
اشک در چشم، کبابي خوردند
قبل نوشيدن چاي، همه از خوبي من ميگفتند
+
4روز ديگه چهلمين روز فوت مامان گلم و هفتمين ماه از درگذشت پدر بزرگوارم هست!
donyayeemrooz
90/3/22
+
چه کاغذها که سپيدي دلشان از نام تو سياه شد
از دل تنگي هايم
از احساسم
هزاران هزار صفحه سفيد کاغذ سياه شدند
کاغذها عاشق شدند
ولي تو..!ا