شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

ساعت ویکتوریا
+ حريم چشم هايم را به روي اشکي از جنس غروب ساکت خورشيد وا کردم تو بي آنکه فکر غربت چشمان من باشي نميدانم کجا,تا کي براي چه؟؟ ولي رفتي و بعد از رفتنت يک قلب دريايي ترک برداشت و کسي از پشت قاب پنجره آرام,گفت: تو هم در پاسخ اين بي وفايي ها بگو در راه عشق خطا کردم و من در اوج پاييزي ترين ويراني يک دل نميدانم چرا؟؟ شايد به رسم و عادت پروانگي مان باز ((براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا کردم!!))
هي روزگار...
ساعت ویکتوریا
فاطمه نوريان
رتبه 0
0 برگزیده
188 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله آبان ماه
vertical_align_top