شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

چراغ جادو
+ تو به من خنديدي و نمي دانستي من به چه دلهره از باغچه ي همسايه سيب را دزديدم باغبان از پي من تند دويد سيب را دست تو ديد غضب آلود به من کرد نگاه سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتي و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان مي دهد آزارم و من انديشه کنان غرق اين پندارم که چرا خانه ي کوچک ما سيب نداشت ... "حميد مصدق"
من به تو خنديد م چون ک مي دانستم تو به چه دلهره از باغچه ي همسايه سيب را دزديدي پدر م از پي تو تند دويد و نمي دانستي باغبان باغچه پدر پير من است من به تو خنديدم تا که با خند ه ي خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو ليک لرزه انداخت به دستان من و سيب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت : برو ! چون نمي خواست به خاطر بسپارد گريه ي تلخ تو را ومن رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام حيرت و بغض نگاه تو تکرار کنان ميدهد آزارم و من انديشه کنان غرق اين پندارم که چه مي شداگر باغچه ي کوچک خانه ي ما سيب نداشت ...
اين شعر رو مي گي پرنسس؟
شيوانا
سلام سارا جان
شيوانا
كم پيدايي !!؟
سلام شيوانا جون....آره چند روزي درگير فاينال بودم امروز ديگه راحت مي شم!!:)))))
شيوانا
الهي شكر ! ما كه امتحانامون تموم شده ! براي كارنامه ام دعا كن !!!
وووووي!!کارنامه.....سخت ترين مرحله زندگي!!!:دي
شيوانا
واقعا !!
قابل نداشت گلم!:)))
اين شعر واسه من پر از خاطرست ممنون که من رو ياد خاطراتم انداختيد
سارا-149
حالا شعرش كه معلومه محشره ولي خداييش اين عكس سيبي كه گذاشتي داره منو مدهوش ميكنه!!!من سييييب ميييييخوام!!!
ساعت دماسنج
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله آذر ماه
vertical_align_top