پيام
سعيد عبدلي
93/6/1
غدير خم - جشن غدير
خورشيد رفته است ولي ساحل افق مي سوزد از شراره ي نارنجيش هنوز
وز شعله هاي سرخ شفق ، نقش يک نبرد تابيده روي آينه ي آسمان هنوز
گرد غروب ريخته در پهن دشت رزم پايان گرفته جنبش خونين کار زار
آنجا که برق نيزه وفرياد حمله بود پيچيده بانگ شيهه ي اسبان بي سوار
پايان گرفته رزم وبه هر گوشه وکنار غلطيده روي بستر خون پيکري شهيد
خاموش مانده صحنه وگويي