شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

ساعت ویکتوریا
+ [تلگرام] اگر دنياي ما مثل دنياي داستانها بود ، من دلم ميخواست دخترکي بودم ک سوار بر اسب سفيد سفري شروع ميکردم و ميرفتم براي جستجوي عشق ! ميرفتم و ميگشتم و هر کسي را که ميديدم ازش از عشق ميپرسيدم ميرفتم بالاي کوه ، کنار دريا ، پشت جنگل ها ، همه جا .... و از اونجايي ک دنيايمان دنياي قصه ها بود حتما اخرش عشق رو پيدا ميکردم و اول از همه يه قلپ ازش ميخوردم بعد ميريختمش توي رودخونه ک مردم ندونسته از اب رودخونه بخورن و کم کم برسه به دريا و مردمي ک توي دريا شنا ميکردن هم الوده اش بشن و همه عاشق بشن ..... همه مهربون همه با محبت .... همه عاشق ! بعد هم طبق اخر همه قصه ها همچي هم به خوبي و خوشي تمام ميشد کلاغه هم به خونه اش نميرسيد باز هم مشکلي نبود عشق ک بود کسي به کلاغ ها هم کاري نداشت .... دلم يه قلپ عشق ميخواد .... سايه - 17 دي 96
اين مطلب يه عکس خوشگلي هم داره ک نميتونم بذارمش :-/
ممنون از دبيران انتخاب کننده =) بخاطر نگاه قشنگ تون به نوشته ام
ساعت ویکتوریا
سايه سادات ツ
رتبه 88
8 برگزیده
245 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top