شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

ساعت دماسنج
+ توي قاب سرد اين آينه‌ها، تصوير آدمکي، شکسته بود. آدمک خسته و غمگين و سياه، روبروي آينه نشسته بود. تو چشاش، ابراي بارون زده‌ي تلخ و سياه، رو لباش، قصه‌ي دلتنگي تو، قصه‌ي دلتنگي ما، نشسته بود. کي با دشنه‌هاي کين، کي با داس عشق و دين، بريده ريشه‌هاي، اين آدمک رو از زمين؟ واسه اين آدمک شهر گناه، آسمون ، رنگ رهايي رو نداشت. قفس تيره و تاريکه زمين، واسه‌ي آدمکم جايي نداشت....
ساعت دماسنج
داود ايموري
رتبه 0
0 برگزیده
35 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
داود ايموري عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله آذر ماه
vertical_align_top