***دلم براي خدا تنگ شده***
چرا فکر کردي که تنهايي؟!!!... خدا در تمام بغض هاي تو, حتي از اشک هم به تو نزديکتر بود...
پيامهاي اتاق
+
خــــــــــــــــــــدايا...!!! به من فهم و شعور بده که براي آنچه که تقديرم نيست اشک نريزم
آشناي قريب
91/2/8
+
دوستان تو اين اتاق عضو بشين لطفا http://senseoftune.parsiblog.com/Rooms/352/%d8%b5%d8%af%d8%a7%d9%8a+%d8%a7%d8%ad%d8%b3%d8%a7%d8%b3/
+
با خاطري خسته دل به تو بسته ، دست از غير تو شسته و در انتظار نظري از تو نشسته ام ، اعمالم چنين است که ميداني و احوالم چنين است که ميبيني ، نه پاي گريز دارم و نه زبان ستيز ، مشتي خاک را چه شايد و از او چه برايد و با او چه بايد ؟ خسته ام الهي دستم بگير
+
سلام اي خدايي که مني را که از اين دور حرف مي زنم را در همين نزديکي رگ گردن مي شنوي....اي که من باعث نزديکترين زخمت هستم ولي تو را بي مرهم گذاشته ام....الهي هر چه كوشيدم نشد ، اما وقتي تو آب ريختي سر كشيدم ، وقتي تو جامه ام دادي پوشيدم ، پس به من كمك كن كه نيازمند ياري توام . خدايا شادي هاي بي توام ، همه اندوه شده خانه ام بي تو زندان شده ، دلم بي تو ويران شده ....
نيلوفر
90/8/30
+
چه شبها که خودت را تنها ديدي... و چه روزها که در پستوي نهانخانه دلت پنهان شدي وبراي حرف هايي که شنيده بودي و رنجهايي که کشيده بودي و ارزوهايي که نا خواسته به باد رفته بود مظلومانه گريستي و فکر کردي کسي بر احوال تو آگاه نيست...؟!
Sense Of Tune
90/7/22
چرا باور نکردي که مهربان عزيزي از رگ گردن به تو نزديک تر وبر درد تو از مادر دلسوزتر است...؟
چرا باور نکردي که رنجهاي تو را تيمارگري و غصه هاي تو را مآمن آرامشي هست...؟
چرا فکر کردي که تنهايي؟!!!
دست مهربانش بر سر تو بود و سر تو بر دامن رحمتش... تو تنها نبودي تو,خود...,در خلوت خلودت خويشتن را تنها ديدي اشک بر گونه هايت روان بود و داغ مظلوميت ,دلت را مي سوزاند.. چقدرناتوان بود زبان تو براي گفتن حقيقت و چقدر ناتوان بود جسم خاکي تو براي اثبات مظلوميت و تو احساس کردي که چقدر تنهايي و بي کس.
اما در تمام آن احوال خدا با توبود.
سلام عرض شد فرد پر از احساسي به نظر ميرسين منم اتاق صداي احساس رو دارم خوشحال ميشم افتخار بدين و عضو بشين روزگارتون غرق شادي
+
هنوز فرصت هست، به آسمان نگاه کن. خدا چلچراغي از آسمان آويخته است که هر چراغش دلي است. دلت را روشن کن. تا چلچراغ خدا را بيفروزي. فرشته شمعي به من ميدهد و ميرود.
راستي امشب به آسمان نگاه کن، ببين چقدر دل در چلچراغ خدا روشن است
يادداشت هاي دختر ماه
90/5/13
+
کساني که خداوند را در همه ي احوال ايستاده و نشسته و بر پهلو آرميده ياد مي کنند و در آفرينش آسمان ها و زمين مي انديشند.
آل عمران/191
مي گذره ...
90/5/4
خدايا ! هر وقت که مي خواستم نماز بخوانم فکر مي کردم اين يه جور ملاقات رسمي بين ماست . براي اينکه قاعده و رسم و رسوم دارد .
بايد خيلي سنگين و رنگين و تميز بياستم و حرف هايم را با دقت و توي جمله هاي مشخص بگم .
هميشه فکر مي کردم با خدا بودن وقت خاصي دارد ...شکل خاصي دارد وگرنه هر جايي و هر جوري با تو حرف زدن و به يادت افتادن بي ادبي است .
+
آمد شبي خيالش در صدر سينه جا کرد
در مسجد خرابي، بتخانه اي بنا کرد
از دل ببرد صبر و از جان گرفت آرام
از سر ربود هوش و در سينه کارها کرد
خط مقدم تخريب چي
90/1/7
+
شب تاريک است و دلم تنگ و پشت اين شيشه ي خيس، يک نامعلوم ... نگران من و توست!
183511-عاشقانه ها
90/1/16