پيام
+
#معرفي_کتاب
*نخل و نارنج*
وحيد يامين پور
تاريخ جنگهاي ايران و روس، حضور انگلستان، امپراتوري عثماني و … از جمله
موضوعاتي هستند که نويسنده در اين رمان، به جز زندگي شيخ انصاري و تاريخ
علماي شيعه به آنها پرداخته است. زمان معاصر شيخ مرتضي انصاري، در دوره
قاجار بوده است.
همابانو
101/4/4
غزل صداقت
نويسنده در صفحه اول کتاب، پيش از شروع متن داستان آورده است: «نخل و نارنج» روايت شور و شوق شيخ اعظم، خاتمالفقها و المجتهدين، مرتضي انصاري است که همچنان بهعنوان نگين درخشان علم و تقوا ستايش ميشود. آنچه ميخوانيد، داستاني است که هرچند به قلم خيال نگاشته شده است، کوشش شده بر اسناد و واقعيتهاي تاريخي استوار باشد.
غزل صداقت
در *قسمتي از اين کتاب* ميخوانيم:بازار نجف از هفت شاخه به حرم منتهي ميشد و آن راهي که مرتضي ميآمد از سمت شرق و در مقابل ايوان طلا به حرم ميرسيد. چند نفر با لباسهاي بلند عربي در حال بازگشت از نماز جماعت ظهر و عصر بودند. از اقامه نماز چيزي نگذشته بود و هنوز خادمان حرم درها را نبسته بودند. مرتضي نعلينش را بيرون حرم از پا درآورد و به سمت درگار چوبي رفت.
غزل صداقت
نعليني که به زردي ميزد فرسودهتر از آن بود که کسي را به طمع بيندازد. درگاه را بوسيد و گونه راستش را روي زمين گذاشت که ناگهان موجي از دلتنگي آميخته با اشتياق توفيد و چشمها را به اشک نشاند. دربرابر ايوان طلا ايستاد تا اذن دخول بخواند، ولي پيش از آن دوست داشت بار ديگر تمام زواياي حرم را با دقت ببيند و به خاطر بسپارد.
غزل صداقت
حرم با طلاکاريهاي جديد شاه قاجار و ضريح نقرهاي که چندي پيش نصب کرده بودند، به کلي با گذشتهاش فرق کرده بود. دو گلدسته در اطراف ايوان بهتازگي به دستور فتحعليشاه طلاکاري شده بودند و شبستان اصلي حرم با زيلوهايي با نقش چهارگوش و لوزي را از جلوي ايوان تا کنار ضريح مفروش شده بود.
غزل صداقت
حرم خالي از زائر و نمازگزار بود و جز گفتوگوي مبهم خادمان در شبستانهاي اطراف صدايي شنيده نميشد. مرتضي با قدمهاي کوتاه خود را به ضريح رساند؛ دستهايش را در پنجرههاي نقرهاي آن گره کرد و پيشاني را بر آن تکيه داد. آن رؤياي ملکوتي را به ياد آورد و تمام وجودش از خاطره شنيدن صداي اميرالمومنين مشتعل شد.
غزل صداقت
* نخل و نارنج/وحيد يامين پور/انتشارات کتاب جمکران*
در انتظار آفتاب
خيلي خوب و تاثيرگذاره اين کتاب