پيام
+
واحساس کبوتر بودنم راتازه فهميدم
وبستم رشته پروازخودراباهزاران زائرديگر
به قفل پنجره فولادآقاهرچه محکم تر
وگفتم اي کران تابيکران صحن ورواقت
زائرم کردي وغمهارا زدودي ازوجودم
زبانم،آشيانم،آب ونانم دادهاي
بگذارهمين جابال وپرگيرم
دراينجااين وسيع نور
قاصدگردم اين زوارعاشق را،
همان دشت شقايق را
بگوتانامه برباشم
زبام خودهوايم کن
براي يک سفرامشب دعايم کن
که تاکرب وبلاپرگيرم و...
*زهرا بانو*
92/7/29
irit
...بوسم دوباره خاک سرخي را
که بوي سيب سرخ مي آيد، از آن شش گوشه روشن...
کوثر...
بر گنبد و بارگاهت از دور,سلام...