پيامهاي اتاق
+
مصدر «رفتن» را جمله نوشتن آسان است...او ميرود...من ميروم...سخن گفتنش تحمل ميخواهد...ميخواهد بفهمي رفتن را...و نبودن را...و اينكه پس از رفتن يك دنيا پُر از خالي برايت رقم ميخورد...اين بار رفتم!...نرفت...من رفتم...و پس از آن يك دنيا پُر از خالي سبز شد در راهم...جاي رفتنم مانده است...در دلم...در قلبم...در روحم...بردنم...من نرفتم...بانو خودت ميداني كه بردنم...
کلبه تنهايي*مريم*
90/11/17
حنا خانوم ♥
ميداني كه نميخواستم بروم...ميداني كه هنوزم مي آيم...مي داني كه يك دنيا كوچه و محله هايت را دوست دارم...ميداني...من رفتم...بانو جان...دعايم كن...من رفتن نميخواهم...بگو به خدا...بگو دفعه بعد اگر مصدر انشايم «برگشتن» بود ميخواهم از برگشتنم بنويسم...بگو دلم براي كوچه پس كوچه هاي دلم تنگ است...براي لحظه لحظه هاي آنجا پر كشيده...بگو آشوب است دلم از رفتنم...
پروانگي
20
حنا خانوم ♥
ريحانه اشتباه لپي بود:دي منيره ممنون:)
حنا خانوم ♥
مرررسي:)
حنا خانوم ♥
ذوق مرگ شدم:دي