پيامهاي اتاق
+
رفتن را آن هنگام درک کردم که تو بي توجه به من ( بانوي قصه هايي که تو از ان دم مي زدي) رفتي و اين بانو آرام شکست ... بانو قصه هاي تو ديگر بانوي هيچ قصه اي نشد .. که اين بانو خود قصه ها دارد ... رفتي و با رفتنت تمام قصه هاي مادر بزرگ را به سخره گرفتي .. تو تنها دل من را نشکستي .. مادربزرگ را هم دل شکسته کردي .. ديگر از آن روز برايم قصه اي نگفت ... رفتي و با رفتنت من نيز از خود کوچ کردم ...
پروانگي
90/11/15
پروانگي
نمي دانم به کجا .. اما رفتم ... اين بانو ديگر رمق ندارد بانوي قصه اي جديدي از زبان مادر بزرگ باشد .. بگذار دختران ديگري اين ترفيع را بگيرند ... من نيز بايد بروم .. تو رفتي .. من نيز بايد کوچ کنم از اين قصه .. که کلاغش هيچوقت به خانه نرسيد ... پروانگي :)
حنا خانوم ♥
20...يه تيكه هاييش مثه انشاي منه:)
پروانگي
ممنونم :) کو انشاي تو رو نديدم ؟
حنا خانوم ♥
رو كاغذه:)
پروانگي
:)) تله پاتي بوده
حنا خانوم ♥
اوهوم:))
پروانگي
:)