شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار
بهترين خاطرات... بهترين دوستيها... بهترين شاديها... بهترين اشکها... چه روزهايي بود روزهاي مدرسه... از خاطره هاي زيباي مدرسه براي هم بگوييم...

پيام‌هاي اتاق

چراغ جادو

خيال من

+ :D خاطره من:يادمه پارسال سه چهارتا برگه تقلب داشتم تو جيبم سه تاشو آروم آوردم بالا يواشکي....يهو پنکه که روشن بود باد زد پرتاب شد وسط کلاس بچه ها از خنده مردن منم خودمو زدم به اون راه به مراقب گفتم خانم من اينقدا هم بدخط نيستم اين خيلي بدخطه اونم يه چپ چپ نيگام کرد و رفت حالا نيم ساعت بعد امتحان به دوستاي خنگم ميفهمونم اون تقلبا مال من بود داشتم فيلم بازي ميکردم از بس جدي رفتار کردم اونا جدي گرفتن
خيال من
*هنوزم اينکارام ادامه داره خخخخخخخ با هيچ تلاشي هم به راه مستقيم هدايت نميشم خخخخ به نظر من کيف دبيرستان به همين چيزاشه هروقت هم که امتحانو خوب دادم بازم از تقلب استفاده ميکنم ولي در اونصورت همه رو نوشتم فقط با تقلبم چک ميکنم:D *
خيال من
:D
ساعت دماسنج
گروه خاطرات مدرسه
vertical_align_top