شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار
بهترين خاطرات... بهترين دوستيها... بهترين شاديها... بهترين اشکها... چه روزهايي بود روزهاي مدرسه... از خاطره هاي زيباي مدرسه براي هم بگوييم...

پيام‌هاي اتاق

چراغ جادو
+ از سال اول دبيرستان کلا من خيلي تغيير کرده بودم شيطنت زياد مي کردم اما درسم هم خوب بود و بيشتر اوقات جزو شاگرداي خوب بودم ... يکبار امتحان دين و زندگي داشتيم سال دوم دبيرستان ... از اونجايي که معلمم من رو مي شناخت تموم که مي کنم به بقيه مي رسونم (خوب ازم مي خواستن برسونم منم توي رودربايستي گير مي کردم !!) بعد من رو نشوند روي ميز خودش و خودشون هم روي ميز نشستن که من کلا ارتباطم با بقيه قطع بشه ولي
پروانگي
ولي شانس با من يار بود چون نخونده بودم کلا در همين راستا شيطون من رو گول زد و از اون جايي که کتاب با من انس زيادي داره هميشه دم دستمه منم کتاب رو باز کردم و از پشت به معلمم تکيه اش دادم! که متوجه نشه اون بنده خدا هم اصلا نفهميد من کتاب رو به خودش تکيه دادم بچه ها خنده شون گرفته بود و معلمم فقط به من مي گفت صاف بشين ديگه اذيت نکن فکر مي کرد دارم ادا در مي ارم يادش بخير خلاصه 20 شدم ولي بعد
پروانگي
عذاب وجدان گرفتم رفتم گفتم معلمم هم گفت اون امتحان کلا تاثير نداشت منم خيالم راحت شد البته حيف اون 20 :))
پروانگي
*ئه راستي سلام:) *
سلام! ما کجا! شما کجا! :)
پروانگي
شما اونجا!من اينجا!
عطر ياس.
چه کارا !! آفرين که به به معلمتون گفتي/ منم بچه درسخوني بودم اما اصلن نمي رسوندم نمي تونستم يواشکي بگم :) ، هميشه مي گفتم اگه مي توني خودت از رو برگم نگاه کن
پروانگي
اوهوم همون که اعتراف کردم خودش کليه :)) نه عمومي من روش هاي تقلب رسوندن رو خوب بلدم و البته جراتم براي تقلب کردن هم بالاست :دي ولي چه کنيم با عذاب وجدان!
:)همين ديگه اين عذاب وجدانه لذت تقلب کردنو کوفت ميکنه:دي
پروانگي
واالا :دي
پروانگي
خودمم نمي دونم :)))
پروانگي
عکس نداره که!
2-رز سفيد
سلام. من اصلا احل تقلب کردن نيستم من 10 سالم هست و دختر هستم هيچوقت تقلب نمي کردم به ديگران هم نمي رسوندم ??
ساعت دماسنج
گروه خاطرات مدرسه
vertical_align_top