فرستنده :
مسافر01
پنج شنبه 91/10/7
دل تنگم و جز روي خوشت در نظرم نيست
در گيتي و افلاک به جز تو قمرم نيست
با عشق تو شب را به سحر گاه رسانم
بي لذت ديدار تو شب را سحرم نيست . .
فرستنده :
عارفي
جمعه 91/9/3
يكي از دانشمند ان درآمو ختن دانش خود به ديگران دريغ مي ورزيد اورا گفتند خواهي مرد
ودانش خود رابگور خواهي برد گفت اين را بهتر دوست دارم ازآنكه به نااهل بسپارم.(كشكول بهايي)
فرستنده :
الهگان :برترين وبسايت هنري مذهبي گرافيکي
پنج شنبه 91/9/2
امشب عزيز فاطمه مهمان خواهر مي شود
فردا ميان قتلگه در خون شناور مي شود
امشب درون خيمه گه دارد هزاران گفتگو
فردا در اين صحرا سرش دلدار خنجر مي شود
امشب بهع سقا بس سخن گويد ز سوز تشنگي
فردا تمم باغ او لب تشنه پرپر مي شود
امشب چو شمعي پر شرر تا صبح مي سوزد ولي
فردا ز جور کوفيان بي عون جعفر مي شود