پيام
+
شعر طنز ماه رمضان
سحرگاهان به قصد روزه داري// شدم بيدار از خواب و خماري
برايم سفره اي الوان گشودند// به آن هر لحظه چيزي را فزودند
برنج و مرغ و سوپ وآش رشته// سُس و استيک با نان برشته
خلاصه لقمه اي از هرچه ديدم// کمي از اين کمي از آن چشيدم
پس از آن ماست را کردم سرازير// درون معده ام با اندکي سير
وختم حمله ام با يک دو آروغ// بشد اعلام بعداز خوردن دوغ
سپس يک چاي دبش قند پهلو// به من دادند
حرف هاي تنهاي
93/4/9
*مهربان *
به من دادند با يک دانه ليمو
خلاصه روزه را آغاز کردم// براي اهل خانه ناز کردم
براي اينکه يابم صبر و طاقت// نمود م صبح تا شب استراحت
دوپرس ِ کلّه پاچه با دو کوکا// کمي يخدر بهشت يک خورده حلوا
به افطاري برايم شد فراهم// زدم تو رگ کمي از زولبيا هم
وسي روزي به اين منوال طي شد// نفهميدم که کي آمد و کي شد
به زحمت صبح خود را شام کردم// به خود سازي ولي اقدام کردم
به شعبان من به وزن شصت بودم// به ماه
*مهربان *
به ماه روزه ده کيلو فزودم
اگرچه رد شدم در اين عبادت// به خود سازي وليکن کردم عادت
خدايا اي خداي مهر و ناهيد// بده توش و تواني را به« جاويد»
که گيرد ساليان سال روزه// اگرچه او شود از دم رفوزه