پيامهاي ارسالي
+
من که روحم را،دلم را و تمام وجودم را از آن تو ميدانستم
وشباهنگام از کوچه پس کوپه هاي دلت عبور ميکردم تا ردّي از عشق و محبت بيابم
اما هميشه با دستاني خآلــي و دلي شکسته از کنار دلت
از کنار چشم هايت عبور مي کردم
و تو چه گستاخانه به من ميخنديدي و من چه مشتاقانه گوش فرا ميدادم
تا خنده هايت را حس کنم و صد ها بار در خود ميشکستم تا تو احساس پيروزي کني !
DARYAEI
91/7/27
+
من هم زل زدم به تو.....
چند لحظه اي گذشت ....!!
من اشك مي ريختم ... اما تو همچنان با همان نگاه و با همان لبخند به من نگاه مي كردي....
من حرف مي زدم ، گلايه مي كردم از تو ...
و تو ....
همين طور ... همان ميكردي...
گويا كار ديگري غير از اين كار بلد نبودي....!!!!؟؟؟
زل زدن و .... لبخند زدن.....
كاش
از آنسوي عكست مي توانستي حس هايم را درك كني....!!!؟؟؟
تنديس اندوه
91/7/23