پيام
انديشه نگار
103/2/21
كيوان گيتي نژاد و
دلتنگي از اين بدتر که اي کاش روز اول مي دانستانم که تلاش هايم براي بازيافتن شغل و کار و آبروم بي ارزش است اي کاش مي دانستيد مفت خور لقب گرفتن چه معنا مي دهد اي کاش مي دانستم پايان اين بازي شکست است و اي کاش آنقدر معرفت وجود داشت اگر شهادت و جبهه ام خوابي خسته کننده است رخت برگيرم و بخ سرنوشت بي انديشم من خسته از اين نيستم که نه بشنوم من از اين خسته ام که چرا دستم در آهک است و بازيچه شدن رسم
كيوان گيتي نژاد و
جمعي از آيت قصه است ديگر نمي توانم بگويم جواب داده اند و فردا اعلام پي کنند از اينکه مي گويي دنبال نخود سياه نگردد بالله خوشحالم که مي خواهم کارم يکسره شود و از اين بلاتکليفي راحت شوم
كيوان گيتي نژاد و
من بايد به اين فکر کنم که دوستان شما همه سرکاري هستيد و خونه زندگي خودتون داريد اگر سرنوشتم و بفهم ام قبول کنم به ف رض 6 سال سرنوشت ميله را مي پذيرم بعد آن به ناچار حال که همه نبودنم را مي خواهند شايد در جاي دگر بتوانم بجاي اينکه در کشورم يک علاف تازه رسيده از بند زندان شوم در آنجا خدمتي ارزنده به خانواده ام کنم شايد اصلا تقدير همين است که الان تازه فهميدم قصدم همين بود که
كيوان گيتي نژاد و
از اين کشورم بروم جاي دگر خدمت کنم به خانواده. ولي دوستان چرا اين در آزارم داديد خو دم کرديد جلوي هر نامردي نمي شد اين را ،ودتر آسونتر بهم نش ن مي داديد اين رسم دوستي بود من و دلم به درد چه مي خوريم اينهمه خوش قلب. اقعا قحطي دل نيست گه من بي مصرع بخخ ام به پاي آن انتظار رحمت کنم