پيام
كيوان گيتي نژاد و
103/2/12
كيوان گيتي نژاد و
چقدر اونجا دلگيره و ظالم داره چقدر دلم هواي نابودي دشمن داره چقدر دلم براي روزهاي بام تهران تنگ شده چقدر باتو زندگي قشنگ و زيبا مي شه چي ميشه يار هم باشيم رفيق و جان و روح هم را در گرو عشق هم بينيم يار باشيم دلدار باشيم غم خوار و دوست رفيق بکر و دقيقا هم دم هم ت. روزهاي خوش سخت باشيم جان باشيم روح بشيم تو آسمون گم بشيم ابرا بشه محل قرارمون اونجا که نامردي شروع شد آغاز مردانگي و رفاقت
كيوان گيتي نژاد و
اگر خدا بخواهد و اگر خداخواست و زمانه گذاشت من هم به آينده سلام دادم و آينده پاسخم داد خيلي ها بايد بگويند چرا پاسخ خوبي بدي بود چرا بايد مجازات را ببخشم جايي که آنها بخشش مرا با مجازات بي رحمانه و ظلمت غاصبانه پاسخ دادند البته بخششي که ذره اي از زجري که با رفتارشان با من نمودند را مزه کردند و فهميدند چقدر تلخ است آنجا که اگر هم مجازات را مزه کنند پاسخ ظلم را مي چشند هنوز به من که
كيوان گيتي نژاد و
پاسخ محبت را به ظلم چشيدم را حس و طعم و مزه نکرده اند حال با همان وعده اش هم ما مي گذريم از باقي اش يعني به تب مي گيرم که به لرزه راضي شوند ولي من بدبخت تر از آنم که بخواهم زجر زجرهايم را از کسي که زجرم داده طلب کنم
كيوان گيتي نژاد و
دايا از امروز بعداز ظهر احساس مي کنم ديگر تنها نيستم ولي مي ترسم از اينکه خوابم ببره و بيدار شوم و ببينم اين کلبه تنهايي من هنوز سرد است و تاريک و توهم فروکش کرده و بايد چاره سازش را جويا شوم
كيوان گيتي نژاد و
يروم جايي که تقديرم برآن است کسي که ميان زجر و غصه هم زجر هم غصه و بعلاوه مهمان افتخاري تنهايي را تجربه کرده ديگر ميان بد و بدتر انتخاب زياد مشکلي را از سر نميراند که همينجوري يک هيچ به نفع ام بوده و شکر نعمت دو يکي را همون دوتا بسه