پيامهاي ارسالي
كيوان گيتي نژاد و
103/1/28
كيوان گيتي نژاد و
103/1/21
عيد فطر عيد اصلي ما مسلمين است آنانکه نوراليقين را ديدند و پرستيدند و کوروش رو طلب کردند نه الله تبارک و تعالي را ايشان همان قوم تموذند که يد الله را به يدالشيطان نمي سپاردند و دل ولي خدا را نمي شکستند.عيد فطر تنها عيد ما مسلمين است و نوروز يک آئين مهرورزي است که بهار را به عنوان آغاز فصل رويش و نو شدن بايد گرامي داشت.
كيوان گيتي نژاد و
103/1/16
خداوندا مبادا ما را از مسير شهادت گمراه کني مبادا ما را به غير از شهادت در ره خاندان ولايت و امامت سيد علي س و اولاده و اولاد اولاده و اولاده شهيد کني خدايا شهادت گمنام بر ما ببخش خدايا حيدري بودن را دليل نجات از عذاب اللهي خويش بر ما سربازان حيدري قرار بده خدايا ولي خود سيد علي را از ما شاد و خشنود بساز آمين يا رب العالمين
كيوان گيتي نژاد و
103/1/8
عيدي مرا استراحتي در برزخ عطا کن حال که توان رفتن ندارم عيدي ام را خشکه حساب کن درد فراغ درد تنهايي مرا ذله کرده خواهشا کمي صبر از خدا برايم مطالبه کن عاشقي ادعاي بزرگي لود ولي تقصير من چيست ؟ااين زجه دل بود که بر پا و دل و سر جاي خوش کرد ما را به دلبري عطايي از خزانه عشق ولايي عشق ازلي.خدايا عاقبت ام را آن کن که به خيري اصلي ترين معبر به سوي عالم عشق و عطاي اللهي در آن پيدا و مشهوده
كيوان گيتي نژاد و
103/1/8
من بگم ندارم دروغ گفتم ولي باهاش ياد گرفتم چگونه راه بيام آخه چاره اي ندارم مگر مي تونم کاري کنم نه نمي تونم فقط آرزو کنم و گه گاه خوابي ببينم مگر روياهام جواب گوي اين التهاب ايام عمرم بشن وگرنه ديگه کاري آرم ساخته نيست گاهي آدما بائو قبول کنند که ديگه تموم شده بنيه اشون و بايد منتظر معجزه باشند و اميدوار
آقاجون امام رضا يادت به گوشوارههاي هاي کشيده از گوش خواهرت رقيه قسم ات دادم و شهيد شيرودي واسطه نهادم اگر مي داني که مي داني بدان والله مي خواهم جبران تمامي گذشته ام را عينيت دهم مب خواهم آبروي دوباره برگشته ام را به توفيق دعا و خواست و شفاعت شما نزد خدا و ثمرات شجره طيبه تون اينبار مثل
كيوان گيتي نژاد و
102/11/27
من ديوانه عشق ليلي بودم دم از زليخا ميزدم دانم ليلي را به آوردم به کف به روي شن هاي درياي عطوفت مهر به ولايت اما يوسف من همچنان اکسير به لب دارد و جان من انفاس الهيت مي گيرد ز دين بزم اي يار مرا ديوانه خواستي و مست و خراباتي شدم از ديوانگي پر زدم و گم در تو شدم حال مي ميرم از مرگ شهيد زنده ميشوم تا در صحراي احمر بر سر آن ديار خاطره ها حر ابن الرياحي استا.
كيوان گيتي نژاد و
102/10/1
اللهي و پروردگاري من غير تو که دارم اللهي تو مي داني پدرم مرا تقديم تو کرد و استادم درس احديت را چه در تشريع و چه در عمل در من زنده از من به طلب نزد او به عينيت همره و هم رازم کرد اللهي به حکم معرفت و پيش کش توداز جانب پدر و استاد تا جان دربدن دارم در ره آنکه بعد تو ياورم بود سيد علي س و آنکه اکسير نجاتم بخشيد و يار روزهاي سخت و نامهرباني اغيار بود قسم مي خورم که تو تنها نويد روز رستاخيزي
كيوان گيتي نژاد و
102/9/28
كيوان گيتي نژاد و
102/8/19
كيوان گيتي نژاد و
102/8/19
خداقوت دشمن خسته باشه جوانمرد دلت جوون باشه سلحشور تو خسته نباشي اينکه ما خسته ايم تو سر حال يعني اينکه رمق ما رو کشيدي حسابي سر کيف اومدي حالا مي گي اينجا کي خسته است تا ما بگيم بز بز قندي تو هم که سر کيفي بزني سر خنده و از اقرار به خستگي ما کلي بخندي و صفا کني بگيم ما بابا عجب بچه زرنگي بودي و ما خبر نداشتيم. درسته عزيز؟بخند که وقت خستگي تو هم ميرسه
كيوان گيتي نژاد و
102/7/16
كيوان گيتي نژاد و
102/3/2
بي قرار يار آشنايم دلتنگ بوي طراوت موهاي بريشانش آن درياي برياني که مونده خاطرش بين ابرهاي باروني باران طراوت بود نم بارون عطر برادر و استادم را تازه مي کرد برايم در اسارت تنهايي بابا هنوز نغمه هايش تسلي بخشم مانده تا ابد من خسته و تهي از همه چيز ديگر نيست سخت برايم بيان احساسم تهي تر از خالي نيست برايم آينده آرامش رود برايم همه چيز است خاليم ولي عاشق تنها باقي مانده ديروز و فردايم
بيا پدر به وعده اي شادم كن به يك تهفه از باقيات دلشادم كن ميدانم خيلي دست و دلبازي هرجند اين بلاي آسمون شهر را با اعمالش بهم ريخته ولي غيرت آنجه گفتنش مي ترسم موجب غرور از كف رفتنش باشه موجب اشتياقي كه هيج دليل محملي را با وضع موجود باقيات و صالحات و اعمال و رفتار و كردار و دورو برم نشاني از وقوع و حصولش به عقل من نوعي جز رفعت ولايي و اللهي اثري از بقا و احسان اش ممكن نيست
ولي هيچوقت در اين جهل و شش سال كه دربي نسيمش جنونم را به سوي صبايش رهنمون بود شميم ذلكشش تا به ايتن خد واقعي و اميد بخشش به مغفرتي كه خذايش بر او تداعي و عشقمان متاثر از حضورش گشته و بوده مانتي ست اينگونه ذجذي و شوق رهايي ونجاتي اينگونه تا به امروز اثري از يافتن و كرك آمدنش نبود
بس اللهي اي خواهر شهيده و كنج خرابه خوابيده به جوز ناكثين و مارقين و ناكثين و بيعت شكناني كه دخت پيامبر راستين را و ولي قاطع به ارث بركه ولايت او و حيذر كرار مان را به ميلان كشاندن و غريبانه شهيةش كردن قسمت مي دد م يكبار يا نجات ده مرا و جاري كت مرا يا به ايتجايي كه هستم بگزار آرامم كن در اين بدبختم بابا
عشقستان اسماعيل
97/6/22