شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام‌هاي ارسالي

ساعت ویکتوریا
+ تو را چه مي رسد اي آفتاب پاك انديش تو را چه وسوسه از عشق باز مي دارد ؟ كدام فتنه بي رحم عميق ذهن تو را تيره مي كند از وهم ؟ شب آفتاب ندارد و زندگاني من بي تو چو جاودانه شبي جاودانه تاريك است تو در صبوري من اشتياق كشتن خويش و انهدام وجود مرا نمي بيني
+ اي ستاره ها كه از جهان دور چشمتان به چشم بي فروغ ماست نامي از زمين و از بشر شنيده ايد درميان آبي زلال آسمان موج دود و خون و آتشي نديده ايد اين غبار محنتي كه در دل فضاست اين ديار وحشتي كه در فضا رهاست اين سراي ظلمتي كه آشيان ماست در پي تباهي شماست گوشتان اگر به ناله من آشناست از سفينه اي كه مي رود به سوي ماه از مسافري كه ميرسد ز گرد را ه از زمين فتنه گر حذر كنيد پاي اين بشر اگر به آسم
+ -------------------------------------------------------------------------------- آنچنان مهر توام در دل و جان، جاي گرفت × که اگر سر برود از دل و از جان نرود شب سرديست دلم ديده ي تر ميخواهد دل آشفته ي من از تو خبر ميخواهد قهوه و شعر و خيال تو و اين باد خنک باز لبخند بزن قهوه شکر ميخواهد امشب آبستنم از تو غزلي شورانگيز با خبر باش که اين طفل، پدر ميخواهد غارتم کرده اي و خنده کنان ميگو
+ آزاد شو از بند خويش،زنجير را باور نکن اکنون زمان زندگيست،تاخير را باور نکن حرف از هياهو کم بزن،از آشتي ها دم بزن از دشمني پرهيز کن،شمشير را باور نکن خود را ضعيف و کم ندان،تنها در اين عالم ندان تو شاهکار خلقتي،تحقير را باور نکن بر روي بوم زندگي هر چيز مي خواهي بکش زيبا و زشتش پاي توست،تقدير را باور نکن تصوير اگر زيبا نبود،نقاش خوبي نيستي از نو دوباره رسم کن،تصوير را باور نکن خالق تو را شا
+ شعر طنز مهمان بي انصاف الا مهمان نگه بر ساعتت کن برو فکري براي عادتت کن نشستي همچنان مشغول خوردن بکن رحمي به جيب خالي من نميداني مگر ميوه گران است گلابي نرخ آن تا کهکشان است گز و سوهان و گردو يا که پسته بريزي در شکم هي بسته بسته! دگر در خانه ام چيزي ندارم دو دستي آورم نزدت گذارم نديدم تا کنون اين گونه مهمان عجب غارتگري هستي به دوران يکي از بچه هايت , بچه ام کشت ز
+ سلام بر رمضان الكريم سلام بر رمضان الكريم سلام بر سيد و سالار ماه­ ها که هر ساله آينه ­دلان مسلمان قدومش را منتظرند و به گاهِ آمدنش چشم به افق مي­دوزند. مي­ آيد با ارمغاني از سرور و شادي براي پرهيزگاران و اميد و بشارت براي گنهکاران. مي­ آيد و باز عطر خوش خدا در فضا مي­ پيچد، نسيم روح افزاي آسماني مي­ وزد، ابر رحمت سايه مي­ گسترد،لطف ويژه پروردگار فرو مي­­ بارد، سرزمين دل، رنگ و بوي بهار...
2-ژيلا
94/3/31
+ داستان غول چراغ جادو يه روز مسوول فروش، منشي دفتر، و مدير شرکت براي ناهار به سمت سلف قدم مي زدند… يهو يه چراغ جادو روي زمين پيدا مي کنن و روي اون رو مالش ميدن و جن چراغ ظاهر ميشه… جن ميگه: من براي هر کدوم از شما يک آرزو برآورده مي کنم.… منشي مي پره جلو و ميگه: «اول من، اول من!…. من مي خوام که توي باهاماس باشم، سوار يه قايق بادباني شيک باشم و هيچ نگراني و غمي از دنيا نداشته باشم»… پوووف! منشي نا
+ آدم ها بدند مثل تصادف بدند آدم ها چه بد به جاده ي خاکي زدند آدم ها نه آب ونان ؛همه گي آبروي خود بودند براي بردن خود آمدند آدم ها به بغض کرده گي آسمان تهرانند نفس گرفته گي ممتدند آدم ها به سهم خود همه از زندگي طلب کارند زياده خواهي صد در صدند آدم ها نماز عشق به سمت دلي نمي خوانند قبول کن به خدا مرتدند آدم ها نبايد از لب شان انتظاربايد داشت که گرم د
+ يک قدم تا فاصله يک سر سوزن نيامد راه با ما فاصله تکه تکه بر تن ما دوخت خود را فاصله ما دو تا خط موازي هم سفر با دردها باهميم و در کنار هم ولي با فاصله مي دويم از هر طرف انگار درجا مي زنيم مثل يک وحشت زده در خواب , اما فاصله خط پايان را هميشه زودتر خط مي زند بر نمي دارد چرا دست از سر ما فاصله؟ چشم ها با هم ولي تنها به گردش مي روند فاصله هرگز نمي گيرد از آن ها ف
+ سلام به همگي من تازهاومدم ولي هنوز با اين محيط اشنا نيستم ميشه کمک کنين؟؟؟
تسبیح دیجیتال
تنها تر از تو
رتبه 0
0 برگزیده
16 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
تنها تر از تو عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top