پيامهاي ارسالي
+
در من جمع ميشود تمام عقده هايي که قورت ندادم
در من جمع ميشود تمام ريه هايي که نفس ندادم
در من جمعيتي از تو سکوت ميکند که حال فرياد ندارد
اين دغدغه هاي دق مرده
و قلبي که انگار پزشکي ميکند مرا
راست رگي که از گردنم دور است
و فلس هاي شکسته ي اين دريا ماهي نميشود
انگار به قورت دادن سکوتي از تو بود که اينگونه سکسکه ميزند به سرم
سربي که تمام گلوله هاي جهان را ساخت
ميشود از نگاه تو باشد
و باز بيدار اشگهاي توام
بيمار چيرگي خورشيد
و خوني که از کفم دلمه ميشود
با تو ميدهم
با تو تا تمام اين تمام هاي نخواسته
و فکم از گوشواره ي تو ميزند بيرون
بيابم بيا بم
که بمبي شدم از انعکاس نخلهاي نخاله
تا تو بيابي ام
تمام عقده هاي جهان را جمع ميکنم
تا تو کنار برهنگي بيابي ام
بيدار صاعقه ي خورشيدم
دلواپس باران
و خوشه خوشه بمب ميشوم
درست روي مرز خط کسر نگاهت
که تا بيافتي ام
هزار تکه به آغوش
هزار چهره به ديدار
هزار پاره به انگشت