پيامهای گزينه اي
+
به نام خدا
يه فنجان آرامشم
براي دوستان نقش بازي مي کنم
تا ايشان احساس خوشبختي را حس کنند.
*من ، تو ،خدا*گواه هستيم که قلم را جز برا *انديشه نگار* نبايد نوشت
*در انتظار آفتاب* دلتنگي از مشرق هستم
تا *هفت آسمان* عشق بايد رفت
تا دوست داشتن را مثل *دختر کوچکي* که عاشق زيبايي هاست فهميد.
يه فنجان آرامشم
*احساس؛عشق؛زيبايي؛صداقت را جمع کني
مي شود يک فنجان آرامش*
my writings
102/6/9
[15%]
[25%]
[25%]
[10%]
[10%]
[15%]
20 رای دهنده
[25%]
[25%]
[10%]
[10%]
[15%]
+
تصور کنيد.
شما پرستار هستيد
وارد اتاق بيمار مي شويد،دستتان امپول مسکن است ،مي رويد سراغ بيمار ، نزديک تخت که مي شويد بيمار هراسان از خواب ميپرد و ميگويد من بيمار نيستم،و شما مشاهده ميکنيد که بيمار در صندلي ،به صورت نشسته خوابيده است و همراه بيمار در تخت بيمار .
علت هم اين است که بيمار دلش براي همراه خود سوخته و با اصرار او را در تخت خود جاي داده است.
به عنوان يک پرستار امپول را به کي ميزنيد ؟
ماوراي وحشت
96/11/10
[47%]
[20%]
[13%]
[20%]
15 رای دهنده
[20%]
[13%]
[20%]