پيام
+
[تلگرام]
وقتي جهان جز مرگ پاياني ندارد
ديگر برايم فرق چنداني ندارد...
اينکه چگونه صبح را تا شب بِدَردَم
يا اينکه شب ،دل ، ماه تاباني ندارد
اينکه سري دارم به دامان خيالت
ديگر سر و دل ميلِ ساماني ندارد
گاهي به چشمانم گذر کن از سر مهر
بنگر که بي تو اشک پنهاني ندارد
اين شاعر از يار دور افتاده ديگر
شعرِ تر و احساسِ باراني ندارد
مانند باباطاهرم، سر در بيابان
جانم لباسي غيرِ عرياني ندارد
مادر به دلسوزي نصيحت کرد : فرزند
عشقت بجز غم ، شاعري ناني ندارد
#مهدي.زکي زاده
روز و روزگارمان بخير و بمهر باد، سرشار از شعرِترِ دوستي
بلطف دادارمهرافرين
شکار لحظه ها
98/10/29