پيام
+
[تلگرام]
کم نديدي از منِ آزرده دل،آزار،دوست
گرچه دارم از دل و از جان تُرا بسيار، دوست
بي قراري ميکنم تا عزم رفتن ميکني
دارم اوج احتياجم را به اشک اقرار، دوست
سرخوش از رويايِ آغوشِ تو ديشب هم گذشت
#صبح را دستِ خيالت ميکند بيدار، دوست
برگها را آذرِ #پاييزِ پُر آشوب سوخت
باغِ دل را از #بهارت ميکنم سرشار، دوست
شهرِ #سرما_خورده غير از سرفه تدبيرش کجاست؟
دارويِ گلخنده بخشد بر منِ بيمار،دوست
سربزيرِ سربلندم ، شاکي اما خامُشَم
با #ستم_ديده ست،بي شک، حضرتِ دادار، #دوست
#مهدي_زکي_زاده
#روز و روزگارمان سرشار از نگاهِ پرمهرِ حضرتِ دوست باد
دور از ستم و ريا و بيداد
بخير و عاقبت بخيري
بلطف دادارِ مهرآفرين
6-
98/9/26