صديقه
از نگاه ديگران
فرستنده : محمد حسن اسايش   دوشنبه 90/6/7
محمد حسن اسايش
شدم زهجررخت بيقرار ، مهدي جان کشد مراغم اين انتظار، مهدي جان

نه آنکه سوخت فراق تو ،جان من تنها بسوخت جان جهان زاين شرار، مهدي جان

بهار بي گل روي تو بي صفاست ،يقين چرا که بي تو نباشد بهار ، مهدي جان

زيمن بودنت بر پاست اين جهان ، ورنه نبودکون ومکان پايدار ، مهديجان

تويي که مظهرعدلي ودادوصلح وصفا بقي وحجت پروردگار، مهدي جان

شريعت نبوي را تو حامي اي ويقين که نيست جزتو شريعت مدار ، مهدي جان

عدو کشد صف وقصد هدم دين دارد بيکه جز تو بدين نيست يار ، مهدي جان

بر آستانه ي چشمم بيا قدم بگذار که جان به راه تو سازم نثار ، مهدي جان

بياکه چشم جهاندرره تو منظر است رمدکشيده وهم اشکبار ، مهدي جان

بيا زپرده ي غيبت برون که دشمن دين کند زصولت ماهت فرار مهدي جان

بيا سرير عدالت تو نصب کن که تويي يگانه مرد عدالت شعار ، مهدي جان

بيا که خصم زهر سو نموده حمله بدين بيا که شيعه ندارد قرار ، مهدي جان

بيا ومرهم ودارو بدرد مادر نه که شد زضربت در، بي قرار ، مهدي جان

بيا که(عابدي ) خسته دل زفرقت تو مدامش ، آه وفغان گشت کار ، مهدي جان*

*-صص60-61-کتاب سرودهاي مهدي -گرداورنده :حسنحقجو-قم-انتشارات قلم
فرستنده : محمد حسن اسايش   چهارشنبه 90/6/2
محمد حسن اسايش
اي فلک کردي خرا ب بردي آخر بوتراب(2بار

جملگي اي شيعيان بر سينه وبر سر زنيد عندليب اسا زدل افغان يا حيدر زنيد

ازشرارآهتان آتش به خشک وتر زنيد جاي دارد گر که خون باري زديده جاي آب

آن شهنشاهي که دارد بر وجودش افتخار ماسوي ، لوح وقلم سکان عرش کردگار

آنکه اندر قبضه اش لا سيف الا ذوالفقار حجت حق ابن احمد ختمي مآب

گشت در مسجد روان چون خسرو ملک حجاز از براي طاعت حق تا بگذارد نماز

کرد بازي نقش خود را بس جهان حيله ساز از جفاي ناکسي شد لنگر ايمان خراب----

سر نهادي چون به سجده مرشد روح الامين ابن ملجم چون اجل برجستآندم از کمين

تيغ بيداد وستم را زد به فرق شاه دين عروه الوثقي دين افتاد بر روي تراب-----

جبرئيل از اين عزا بر سينه وبر سر زنان قد قتل گويان به ما بين زمين وآسمان

اي فلک ظلمي که پنهان داشتي کردي عيان شرمت آخر تا بکي بر بردن خوبان شتاب--

عندليبان گلستان نبي در شور وشين مجتبي از يکطرف گريان واز يک سو حسين

لولوء مرجان شان جاري برخسار از دوعين زينب وگلثومدر آه وفغان از هجر باب---

اين چه زينب بود کز روزي که آمد دروجود لحظه اي از غم نياسود ساعتي راحت نبود

هرزمان از داغ ياران ماتم او تازه بود قلبش از داغ عزيزان بود زپروز وشب کباب--

روزگاري ازغم جدش چوني اندر نوا بود گريان دائما از هجر ختم الانبيا

تاکه رحلت کرد از دار جهان خيرالنسا اين زمان باشد زمرگ مرتضي در اضطراب---

گاهي ازبهر برادر ديده را نمناک کرد درعزايمجتبي گردون به فرقش خاک کرد

گاه از بهر حسينش جامه بر تن چاک کرد ماه رخسار حسينش شد نهان اندرحجاب---

اين همان زينب بود کاندر زمين کربلا ديده هفتاد ودو قرباني زخويش واقربا

آه از آن ساعت که وارد گشت اندر قتلگاه پيگر عريان شه راديد شد بي صبر وتاب--

يا شفيع المذنبين اي دست پاک گردگار قدرت الله صقوتالله حيدر دلدل سوار

بين (مقدس )اي شها دارد زلطفت انتظار کن شفاعت شيعيان را نزد حق روز حساب-- *

*-صص 47-49 -کتاب گلبانگ غم-گرداورنده محمد غلامي-اثر طبع سعدالدين محمد حسين مقدسي کاشمري
فرستنده : حسن پور   پنج شنبه 90/5/27
حسن پور
سلام بر مهدي و دوستان او. به جمع دوستان خوش آمدي! اميدوارم دوستان خوبي براي هم باشيم، نه شيطاني!!!
    صفحه 1 از 1 ( 3 نظر)  < 1 >  
مشخصات
صديقه
وبلاگ : سلام بر مهـــدي
پارسي يار : 207260-سلام بر مهـــ
صديقه

نام: صديقه
نام مستعار: صديقه
جنسيت: زن
زبان: فارسي
تاريخ عضويت: 90/5/19
سن وبلاگ : 13 سال و 3 ماه و 13 روز
وضعيت تاهل: متاهل
تحصيلات: ليسانس
قد: 169


ParsiBlog.com ® © 2010