پيام
+
زمين وقتي لرزيد.
پدر نا نداشت کز زمين برخيزد.
مرگ خود را زير خروار ها خاک مي ديد.
مادر فقط صداي ناله ي کودکش را مي شنيد.
اشک هاي کودک دل بندش به روي خاک مي ريزد.
کودک دنبال پدر و مادر به هر کجا مي دويد.
بار سنگين تنهايي را به دوش مي کشيد.
پيرمردي دست کودک درمانده را گرفت.
پيرمرد دل گير،سيبي ز درختي چيد.
آن را به من داد و گفت:
جوانان وطن به نام وطن برخيزيد.
انديشه نگار
95/12/1
امين ماني
شعري ناقابل از من تقديم به مردم آذربايجان
امين ماني
ممنون