پيام
+
مشاعره ي بندير
كيوان گيتي نژاد و
91/11/18
شاهد |بندير|
دستم نمىرسد که دل از سينه بر کنم / بارى علاج شوق، گريبان دريدن است
شاهد |بندير|
دل گفت وصالش به دعا باز توان يافت / عمريست كه عمرم همه در كار دعا رفت
صاحب
تو كه يك گوشه ي چشمت غم عالم ببرد /حيف باشد كه تو باشي و مرا غم ببرد
صفحات انتظار
دواي تودواي توست حافظ/لب نوشش لب نوشش لب نوش
مشكات
در هجر جمال دوست تا آخر عمر/قلب تو دگرگون و پريشان باشد
نيلوفر
دل مي رود ز دستم صاحبدلان خدا را / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
شاهد |بندير|
آيد آن روز كه در باز كني پرده گشايي / تا به خاك قدمت جان و سر خويش ببازيم
طيبه♥علي
اين دل اگر کم است بگو سر بياورم/يا امر کن يک دل ديگر بياورم
طيبه♥علي
منم که شهره ي شهرم به عشق ورزيدن/ منم که ديده نيالوده ام به بد ديدن
صاحب
نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار / چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم
طيبه♥علي
نازنينا ناز آن چشمان نازت ناز داري /ناز داردناز کن نازت بنازم نازنينا
صاحب
اي ابر كرم كمي ببار وبگذر نقش گل پايي بنگار وبگذر /سنگي شده ايم تا گران سنگ شويم پا بر سر ما هم بگذار وبگذر
نيلوفر
اگر بزلف دراز تو دست ما برسد / گناه بخت پريشان و دست کوته ماست
نيلوفر
من از دست غمت مشکل برم جان / ولي دل را تو آسان بردي از من
كمال-14
نام تو بر زبان ها از ذكر قدسيان به / زخم تو مرهم دل؛ درد تو داروي جان
نيلوفر
نيست در عالم زهجران تلخ تر / هر چه خواهي کن وليکن آن مکن
يه نفر-4
نيست برلوح دلم جز الف قامت دوست /چه كنم حرف دگر ياد ندادم استاد
*::.دکترسارا.::*
اينجا مشاعره هست ؟؟چرا خبرم نکردين من عاشق مشاعره ام :دي
*::.دکترسارا.::*
ز جان شيرينتري اي چشمهي نوش
سزد گر گيرمت چون جان در آغوش
? نظامي
شاهد |بندير|
شاهدان گر دلبري زين سان كنند / زاهدان را رخنه در ايمان كنند
*::.دکترسارا.::*
در راه عشق وسوسهي اهرمن بسي است//
پيش آي گوش دل به پيام سروش كن
? حافظ
شاهد |بندير|
نام من رفتست روزي بر لب جانان به سهو / اهل دل را بوي جان مي آيد از نامم هنوز
شاهد |بندير|
تنم پر شد از زخم سوفارها/رهايم كنيد اي كماندارها/صداي نفس گير هر تيرتان/فرو ريخت از ناي من بارها
مشكات
اي همسفر! تو در تب ماندن بمان، ولي / من مي روم كه هستي من رفتن من است.
شقايق بانو
تا چند کنيم از تو قناعت به نگاهي
// يک عمر قناعت نتوان کرد الهي
شاهد |بندير|
يك اربعين پس از شب طور و تنور عشق / مي از خم حسين(ع) به ساغر رسيده است
مشكات
تا ديده ها به ظلمت خود گم نگشته اند / نوري بريز بر سر چشمان بسته ام
شاهد |بندير|
مرا عهديست با جانان كه تا جان در بدن دارم / وفاداران كويش را چو جان خويشتن دارم
كمال-14
ممكن اما نمود هستي از وي / ممكن اما ز ممكنات فزونتر
شقايق بانو
روز و شب را همچو خود مجنون كنم //
روز و شب را كي گذارم روز و شب؟
علوي-12
با من بگو كه داغ برادر چه كار كرد، آيا هنوز هم كمرت دردميكند!
كمال-14
در زمره آشفته دلان زار و نزاريم / در حوزه صاحبنظران چون يخ سرديم
علوي-12
مرو راهي كه پايت را ببندند، مكن كاري كه هشياران بخندند!
*زينب
در ديده به جاي خواب آب است مرا / زيرا که به ديدنت شتاب است مرا
علوي-12
اين همه مدعي و لاف زن اهل ظهور، پس چرايار نيامد كه نثارش باشيم
كمال-14
ما به سودا گري خويش روانيم همه / او به دلبردگي خويش روان است هنوز
*زينب
ز دست ديده و دل هر دو فرياد / هر آنچه ديده بيند دل کند ياد
كمال-14
ديوانه شو اين عقال از پا واكن / طاووس ز جلوه زاغ را رسوا كن
علوي-12
دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند/ گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
كمال-14
در محفل دوست نيست جز دود و دمي / در حلقه صوفيان نه لا نه نعمي
*زينب
دل را پـيـاپـي مـيـکـشـي دنـبـال چــشـمـانــت/
پـــرواز يــادم مــيـدهـي بـا بـال چــشـمـانـــت
كمال-14
تكبير زنان رو سوي محبوب كنم / از خرقه برون آيم و درويش شوم
*زينب
من از اين مست که ترسو بشود مي ترسم/
باز هم جمبل و جادو بشود مي ترسم
كمال-14
ما كور دلان خامششان پنداريم / باذكر فصيح راه او مي پوييم
*زينب
من با توام ! تويي که به من فکر ميکني/
به روزهاي رفته ي اين اتفاق پير
كمال-14
راهي ؛ پرواز ده تا شود پر پروازم / جمله اي گو ؛ كه پر و بال گشاييم
*زينب
من از بهشت اگر چه بدم نمي آيد/
ولي نگاه تو را ميدهم به آن ترجيح
كمال-14
حال دل عقل را زديوانه مپرس / مفتون عقال و عقل را پيدا كن
*زينب
نـــوروزهـا...اين کهـنـه گي در شعـرهــايـم را/
باري...مــحــول ميـکـنـد احــوال چــشـمــانــت
علوي-12
تو كز محنت ديگران بي غمي/ نشايد كه نامت نهند آدمي!
كمال-14
تشنه ي عشق تو هستم ؛ باده ي جان بخش خواهم / هر چه بينم ؛ جز سرابي نيست ؛ من آبي ندارم
*زينب
من به جان کندن از تو مشغولم / تو به رويت ولي نياري ها !!!...
كمال-14
علوي بزرگوار خوبيد شما / دست شما درد نكنه
كمال-14
تا شدم خادم در گاه بت باده فروش / به اميران دو عالم همه فرمان بدهم
علوي-12
ارادتمنديم، چقدر اين پيام رسان دير بالا مياد، فيض برديم و ديگه داريم ميريم.
كمال-14
خدا نگهدار
علوي-12
به حق ساقي كوثر، وجودت بي بلا باشد/ دو دستت را علي گيرد،نگهدارت خدا باشد(اين هم حسن ختام حضور بنده)
شاهد |بندير|
دل را ز بيخودى سر از خود رميدن است/ جان را هواى از قفس تن پريدن است. / ممنون از حضورتان جناب علوي.
شاهد |بندير|
تا کي به تمناي وصال تو يگانه / اشکم شود از هر مژه چون سيل روانه؟
*::.دکترسارا.::*
تنها شدم به غربت شادي ام ماندني نيست//
بغضي گرفته دل را گويي شکستني نيست
*::.دکترسارا.::*
شاد بودن هنر است/
شاد کردن هنري والاتر/
ليک هرگز نپسندم بر خويش/
همچو يک شکلک بيجان شب و روز/
بي خبر از همه خندان باشم !
*::.دکترسارا.::*
پيش مياد ديگه :دي
*::.دکترسارا.::*
دانش اندر دل چراغ روشنست / وز همه بد بر تن تو جوشنست
*::.دکترسارا.::*
توانگرا دل درويش خود به دست آور//
كه مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
شقايق بانو
دلا نزد ِ كسي بنشين كه او از دل خبر دارد // به زير ِ آن درختي رو كه او گلهاي تر دارد
شقايق بانو
اين خوارج همه را غرق ريا مي بينم // بر سر نيزه نه قرآن، که خدا مي بينم
*::.دکترسارا.::*
اي نسيم سحري بندگي من برسان/
که فراموش مکن وقت دعاي سحرم
شقايق بانو
آن قدر آه کشيدم که تو اين شعر شدي //
جاي هر واژه، نفس پشت نفس جا کردم
*::.دکترسارا.::*
معلوم نشد که در طربخانه خاک/
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
شقايق بانو
از باغ ميبرند چراغاني ات كنند // تا كاج جشنهاي زمستاني ات كنند // يوسف ! به اين رها شدن از چاه دل مبند // اين بار ميبرند كه زنداني ات كنند
*::.دکترسارا.::*
اي دل ريش مرا با لب تو حق نمك/
حق نگهدار كه من ميروم الله معك
*::.دکترسارا.::*
آبرو مي رود اي ابر خطا پوش ببار/
که به ديوان عمل نامه سياه آمده ايم
*::.دکترسارا.::*
توانا بود هر که دانا بود /زدانش دل پير برنا بود :دي
*::.دکترسارا.::*
تو بندگي چون گدايان به شرط مزد مکن/
که دوست خود روش بنده پروري داند
*::.دکترسارا.::*
تمام عمر بستيم و شکستيم/
به جز بار پشيماني نديديم
*::.دکترسارا.::*
نه همون درسته .......تا بود بار غمت بر دل بيهوش مرا//
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
*::.دکترسارا.::*
تا مست نباشي نبري بار غم يار/
آري شتر مست کشد بار گران را
*::.دکترسارا.::*
در خرابات فنا ملک بقا داريم ما/
خوش بقايي جاوداني زين فنا داريم ما
*::.دکترسارا.::*
در ره عشق نشد کس به يقين محرم راز/
هر کسي بر حسب فکر گماني دارد
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
دنيا همه هيچ و ماله دنيا هم هيچ،داني كه زادمي چي مي ماند و بس ؟محبت است و بافي همه هيچ (لاخره منم يكي گفتم:دي)
*::.دکترسارا.::*
چو شمع خنده زنان ترک سر تواني کرد/
دلا ز نور هدايت گر آگهي يابي
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
يلي من العسل دمكم،يحن قلبي لسوالفكم ،فكري دوم يذكركم،عساني من انحرم منكم(عربي اشكال نداره :دي:دي:دي )
كمال-14
يكسو نواي بلبلان ؛ يكسو گل و ريحان و بان / يكسو نسيم خوش و زان يكسو روان ماء معين
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
نميدانم تو ميداني كه انسان بودن و ماندن چه دشوار است،نميدانم تو ميداني چه زجري مي كشد انكس كه انسان است(درست گفتمش؟؟!!!:دي)
كمال-14
شاهدي كو از ازل از عاشقان بر بست رخ را / بر سر مهر آمد و گرديد مشهود و عياني
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
نه ديگه اخرش ت بود
*::.دکترسارا.::*
يا رب کي آن صبا بوزد کز نسيم آن/
گردد شمامه ي کرمش کارساز من
كمال-14
تا باد نوروزي وزد هر ساله اندر بوستان / تا ز ابر آذاري دمد ريحان و گل اندر زمين
كمال-14
نا خواسته و خواسته ؛ دلها همگي / هر جا كه نظر كنند در سوي ويند
*::.دکترسارا.::*
دلم رميده شد و غافلم من درويش/
که ان شکاري سرگشته را چه آمد پيش
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
دلا غافل زسبحاني چه حاصل،مطيع نفس شيطاني چه حاصل™بوود قدر تو افزون از ملائك،تو قدر خود نمي داني چه حاصل
كمال-14
شب هجران تو آخر نشود رخ ننمايي / در همه دهر تو در نازي و ما گرد نيازيم
كمال-14
شب هجران تو آخر نشود رخ ننمايي / در همه دهر تو در نازي و ما گرد نيازيم
كمال-14
شب هجران تو آخر نشود رخ ننمايي / در همه دهر تو در نازي و ما گرد نيازيم
*::.دکترسارا.::*
مرغي به سر کوه نشست و برخاست//
بنگر که از آن کوه چه افزود و چه کاست
كمال-14
تا به كي زين غم جانكاه بسوزيم و بسازيم / در غم هجر رخ ماه تو در سوز و گدازيم
كمال-14
+
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
من از طرح نگاه تو اميد مبهمي دارم،نگاهت را مگير از من كه با آن عالمي دارم
*::.دکترسارا.::*
من از ان روز که در بند توام آزادم//
شاد کامم که دست تو اسير افتادم
كمال-14
مردم از زندگي بي تو ؛ كه با من هستي / طرفه سري است كه بايد بر استاد كشم(م با حركت ضمه)
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما كردي،تو بمان با دگران واي بحال دگران
كمال-14
نقش ديوان قضاء آيتي از دفتر عشق است / آسمان بي سرو پايي بود از كشور عشق
عشق-19
http://asheghebiparva.parsiblog.com/MLink/?4092480
كمال-14
+
كمال-14
من در اين باديه صاحب نظري مي جويم / راه گم كرده ام و راهبري مي جويم
كمال-14
نه بابا كاره ديگه اي دارم ؛ داش ابوالحسن با دو تا دست و دو گوش و چشم مشغولم
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
مهر دل ما مدام تقديم شما،عمري كه شود به كام تقديم شما،پيدا نشد آن هديه كه در شان شماست،يك باغ گل سلام تقديم شما
كمال-14
از صوفيها صفا نديدم هرگز / زين طايفه من وفا نديدم هرگز
كمال-14
زين مدعيان كه فاش انالحق گويند / با خودبيني ؛ فنا نديدم هرگز
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
زهمه دست كشيدم كه تو باشي همه ام،با تو بودن زهمه دست كشيدن دارد
كمال-14
يك امشبي كه در آغوش ماه تابانم / ز هر چه در دو جهان هست روي گردانم
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
زندگي با همه ي وسعت خويش،محفل ساكت غم خوردن نيست،حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نيست،اضطراب و هوس ديدن و ناديدن نيست، زندگي جنبش جاري شدن است،از تماشاگه اغاز حيات تا بدانجا كه خدا مي داند
كمال-14
در همه دير مغان نيست چو من شيدايي / در سرم نيست بجز خاك درت سودايي
*::.دکترسارا.::*
يوسفان را مست کرد و پردههاشان بردريد//
غمزه خوني مست آن شه خمار ما
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
مارا بحال خود بگذاريد و بگذريد،از خيل رفتگان بشماريدوبگذريد
كمال-14
تا شاهد حسن تو در آيينه نظر كرد / عكس رخ خود ديد ؛ بشد واله و شيدا
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
اتل متل ستاره،گلم دوسم نداره،نه اس ام اس نه يك زنگ،دلم شده تنگ تنگ(هههه هههه:دي)
كمال-14
در سيد عارفان و زهستي رميدگان / زلفت چو دام و خال لبت همچو دانه است
*::.دکترسارا.::*
مي بسوزم امشب از سوداي عشق / مي ندارم طاقت غوغاي عشق
كمال-14
مشو زنهار از آن گفتار در تاب / برو مقصود از آن گفتار درياب
كمال-14
داش ابوالحسن نوبت بزن قاطي نشه
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
تا بوديم نديدم كسي،گشت ما را غم بي همنفسي،تا كه خفتيم همه بيدار شدند،تا كه مرديم همگي يار شدند،قدر آن شيشه بدانيد كه هست ،نه در ان وقت كه افتاد و شكست!!
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
واي قاطي پاتي شد(خزان كه قسمت ما شد بهار ماله شما،بذار ساده بگويم سلام حال شما) خداحااااااااااافظ خوش بگذررررررررررررره
كمال-14
خدا نگهدار همه ي دوستان
شاهد |بندير|
(سلام ) اي آنکه بي قرارم و دل بر تو بسته ام / رحمي نما بر اين دل رنجور و خسته ام
شاهد |بندير|
دوستان.. در مشاعره شرکت کنيد.. مي خوام اسم همتون باشه.. براي يادگاري..
محمّدمهدي
مکوب اي دل به تلخي دست بر دست. در اين قصر بلور آخر کسي هست.
شاهد |بندير|
تو اي کرانه ي درياي مهر مي داني / منم چو کشتي بشکسته مانده بي لنگر
مرصاد
رو رو که نه اي عاشق اي زلفک و اي خالک / اي نازک و اي خشمک پابسته به خلخالک (مولانا)
شاهد |بندير|
كي شعر تر انگيزد خاطر كه حزين باشد / يك نكته از اين معني گفتيم و همين باشد /نه؟
نيلوفر
درد عشقي کشيده ام که مپرس *** زهر هجري چشيده ام که مپرس
شاهد |بندير|
سلسله ي موي دوست حلقه ي دام بلاست / هر كه در اين حلقه نيست فارغ از اين ماجراست
شاهد |بندير|
تو زخم ديدي اگر تازيانه من خوردم / تو سنگ خوردي اگر آب و دانه من خوردم
نيلوفر
من ايت مراد ببينم بخود که نيم شبي *** به جاي اشک روان در کنار من باشي
نيلوفر
دردم از يارست و درمان نيز هم *** دل فداي او شد و جان نيز هم
نيلوفر
دور گردون گرد و روزي بر مراد ما برفت ** دائما يکسان نباشد خال دوران غم مخور
نيلوفر
مدامم مست ميدارد نسيم جعد گيسويت *** خرابم ميکند هردم فريب چشم جادويت
توحيدي
در دياري كه هنرمند به مطرب گويند/خاكه عالم به سر مردم صاحب هنر اشت
توحيدي
نصيب ماست بهشت اي خداشناس برو/كه مستحق كرامت گناهكارنند
نيلوفر
ذست در حلقه ان زلف دوتا نتوان کرد *** تکيه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
نيلوفر
روز هجران و شب فرقت يار اخر شد *** زذم اين فال و گذشت اختر و کار اخر شد
شاهد |بندير|
لب تشنه ام از سپيده آبم بدهيد / جامي ز زلال آفتابم بدهيد
*اخراجي*
داني که را سزد صفت پاکي / ان کو وجود پاک نيالايد
شاهد |بندير|
دل را ز بي خودي سر از خود رميدن است / جان را هواي از قفس تن پريدن است
*::.دکترسارا.::*
تا چند عمر در هوس و آرزو رود//
اي کاش اين نفس که برآمد فرو رود
دلتنگ زمانه
دي مي آمد و رخساره برافروخته بود..../ تا كجا باز دل غمزده اي سوخته بود
*::.دکترسارا.::*
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نيکي به جاي ياران فرصت شمار يارا
شاهد |بندير|
اينجا كسي به راه تو چشم انتظار نيست / يا هم اگر كه هست ولي بي قرار نيست
*::.دکترسارا.::*
تا به فراق خو کنم صبر من و قرار کو؟
وعده ي وصل اگر دهد طاقت انتظار کو؟
*::.دکترسارا.::*
منم و دلي که دانم به دو ذست دارم او را//
اگرش نگاهداري به تو ميسپارم او را
*::.دکترسارا.::*
ني لبك آخر كجا افغان كني
يا كدامين خانه را ويران كني
*::.دکترسارا.::*
دل از من برد و روي از من نهان کرد//
خدا را با که اين بازي توان کرد
*::.دکترسارا.::*
نيازمند بلا گو رخ از غبار مشوي/
كه كيمياي مراد است خاك كوي نياز
*::.دکترسارا.::*
نه تو بودي نه ترانه نه يه حرف عاشقانه//
من مگه از تو چي خواستم فقط و فقط بهانه
*::.دکترسارا.::*
درد ما را نيست درمان الغياث//
هجر ما را نيست پايان الغياث
*::.دکترسارا.::*
دردم از يار است و درمان نيز هم/
دل فداي او شد و جان نيز هم
*::.دکترسارا.::*
دوست دارم بدون تا وقتي زنده هستم/
تا دنيا دنياست به پاي تو نشستم
سيدمحمدرضا فخري
من مست و تو ديوانه، ما را که برد خانه / من چند تو را گفتم، کم خور دو سه پيمانه (مولوي)
شقايق بانو
هركه ما را ياد كرد ايزد مر او را يار باد //
هر كه ما را خوار كرد از عمر بر خوردار باد
*::.دکترسارا.::*
ديده ام رنگي نديد از رخت نو/سير يک نوبت نخوردم نام جو
*::.دکترسارا.::*
به به اقاي مدير هم افتخار دادند ....:دي
شقايق بانو
واجب کند چو عشق مرا کرد دل خراب // کاندر خرابه دل من آيد آفتاب (مولوي)
سازمان بسيج مستضعفين
بيخودي خيمه به محفل زده بود / زير پامان همه تاول زده بود
*::.دکترسارا.::*
دل ديوانه از آن شد که نصيحت شنود//
مگرش هم ز سر زلف تو زنجير کند
آبجي كوچيكه
دزديده چون جان مي روي اندر ميان جان من // سرو خرامان مني اي رونق بستان من // مولانا
سازمان بسيج مستضعفين
درد واماندگي قافله هاست / ماندن از قافله ها مرحله هاست
*::.دکترسارا.::*
آفرين ها بر تو بادا اي خدا ناگهان کردي مرا از غم جدا//
گر سر هر موي من گردد زبان شکر هاي تو نايد در بيان
شقايق بانو
نه آتشهاي ما را ترجماني // نه اسرار دل ما را زباني (مولوي)
*::.دکترسارا.::*
يارب اين قافله را لطف ازل بدرقه باد//
که ازو خصم بدام آمد و معشوقه بکام
آبجي كوچيكه
يار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا // يار تويي غار تويي خواجه نگه دار مرا // مولانا
*::.دکترسارا.::*
توبه کردم که نبوسم لب ساقي و کنون/
ميگزم لب که چرا گوش ينادان کردم
__________________
آبجي كوچيكه
ترا از خيال شاعرا به من هديه دادن // تو رو از باغاي خلوت خدا فرستادن // عبدالجبار كاكايي
*::.دکترسارا.::*
يک کوزه شراب تا بهم نوش کنيم//
زان پيش که کوزهها کنند از گل ما
آبجي كوچيكه
سارا اشتباه كردي ... ي نداشتيم كه ... بچه ها قاطي شد فكر كنم
*::.دکترسارا.::*
تو را که هرچه مراد است در جهان داري/
چه غم ز حال ضعيفان ناتوان داري
آبجي كوچيكه
ياران دل شكسته بر صدر دل نشسته // مستان و مي پرستان ايوان من گرفته (مولانا)
*::.دکترسارا.::*
ببخش ابجي کوچيکه جواب شما را نديدم
*::.دکترسارا.::*
ور دل به خدا و ساکن ميکدهاي//
مي نوش که عاقبت بخيرست ترا
آبجي كوچيكه
آن کسي که گمان نبرد رفت گمان من بدو//تا که چنين به عاقبت بر سر آن گمان شدم(مولانا)
*::.دکترسارا.::*
وصل تو کجا و من مهجور کجا/
دردانه کجا حوصله مور کجا
شاهد |بندير|
ويرانه نه آنست که جمشيد بنا کرد / ويرانه نه آنست که فرهاد فرو ريخت / ويرانه دل ماست که هر جمعه به يادت / صد بار بنا گشت و دگربار فرو ريخت
آبجي كوچيكه
تا که اسير و عاشق آن صنم چو جان شدم //ديو نيَم پري نيَم از همه چون نهان شدم (مولانا)
آبجي كوچيكه
بچه ها اگه مي بينيد كسي زودتر شروع كرده مال خودتون رو پاك كنيد ... هي داره قاطي پاتي مي شه ها
شاهد |بندير|
ما را به دعا کاش فراموش نسازند / رندان سحر خيز که صاحب نفسانند
شقايق بانو
در رفع حجب کوش نه در جمع کتب // کز جمع کتب نميشود رفع حجب (ابوسعيد ابوالخير)
آبجي كوچيكه
برف بدم گداختم تا که مرا زمين بخورد// تا همه سوز دل شدم تا سوي آسمان شدم(مولانا)
شقايق بانو
مه من هنوز عشقت دل من فکار دارد // تو يکي بپرس از اين غم که به من چه کار دارد (شهريار)
آبجي كوچيكه
ديده اي نيست نبيند رخ زيباي تو را // نيست گوشي كه همي نشنود آواي تو را
شقايق بانو
امشب سبکتر ميزنند اين طبل بيهنگام را // يا وقت بيداري غلط بودست مرغ بام را (سعدي)
آبجي كوچيكه
اي نشسته تو در اين خانه پر نقش و خيال// خيز از اين خانه برو رخت ببر هيچ مگو (مولانا)
شقايق بانو
وقت سحر است خيز اي مايه ناز // نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز (خيام)
آبجي كوچيكه
زان لحظه كه ديده بر رخت وا كردم // دل دادم و شعر عشق انشا كردم(حميدمصدق)
شاهد |بندير|
من بي دل و دستارم / در خانه ي خمارم / يک سينه سخن دارم / حين شرح دهم يا نه (مولانا)
آبجي كوچيكه
هله نوميد نباشي كه ترا يار براند // گرت امروز براند نه كه فردات بخواند (مولانا)
آبجي كوچيكه
دلدار من در باغ دي مي گشت و مي گفت اي چمن // صد حور خوش داري ولي بنگر يكي داري چو من(مولانا)
آبجي كوچيكه
نيستم از روانها بر حذرم ز جان ها// جان نکند حذر ز جان، چيست حذر چو جان شدم(مولانا)
آبجي كوچيكه
مرا اگر تو نداني بپرس از شب تاري // شب است محرم عاشق گواه گريه و زاري (مولانا)
شاهد |بندير|
يا رب اين نو دولتان را با خر خودشان نشان / کين همه ناز از غلام ترک و استر مي کنند (حافظ)
كيوان گيتي نژاد و
ماه من شاهد آفاقي و معشوق مني شمع هر جمعي و سرحلقه هر انجمني شعر از امين آقام/شهيد كيوان گيتي نژادشهادت 3/11/1388 محل شهادت مجازي نوع تخريب دروني ماده منفجره:از نو ع آخرش
مشكات
نسيم روي تو، باري،سبک تر از روح است / خداي را دمي از پيش کوچه ام بگذر
نيلوفر
الا يا ايها الساقي ادرکاسا و ناولها *** که عشق اسان نمود اول ولي افتاد مشکل ها
مشكات
اي آفتاب خوبان! مي جوشد اندرونم / يک ساعتم بگنجان در سايه عنايت
نيلوفر
ان پريشاني شبهاي دراز و غم دل *** همه در سايه گيسوي نگار اخر شد
آبجي كوچيكه
اگر بي تو بر افلاكم چو ابر تيره غمناكم // اگر بي تو به گلزارم به زندانم به جان تو (مولانا)
آبجي كوچيكه
واعظان کاين جلوه در محراب و منبر مي کنند// چون به خلوت مي روند آن کار ديگر مي کنند
نيلوفر
در ازل بست دلم با سر زلفت پيوند *** تا ابد سر نکشد وز سر پيمان نرود
آبجي كوچيكه
اکنون که گله سعادتت پر بار است// دست تو ز جام مي چرا بي کار است؟(خيام)
آبجي كوچيكه
در راه خود اول ز خودم بيخود کن // بيخود که شدم ز خود بخود راهم ده
نيلوفر
هزار عهد بکردم که سر عشق بپوشم *** نبود بر سر اتش ميسرم که نجوشم
آبجي كوچيكه
آسمان کس را بدين پستي نکشت///چون من از درد تهي دستي نکشت (پروين اعتصامي) // اريايي جان اين يه شعر خيلي طولانيه بعدا برات مي فرستم كاملش رو پيدا كردم ولي خب عوض كردم يه شعر بهتر گذاشتم ... اين خوب بيد؟
نيلوفر
هزار عهد بکردم که گرد عشق نگردم *** همي برابرم ايد خيال روي تو هر دم
آبجي كوچيكه
از ننگ چه گويي که مرا نام ز ننگ است // وز نام چه پرسي که مرا ننگ ز نام است (حافظ)
آبجي كوچيكه
برف بدم گداختم تا که مرا زمين بخورد // تا همه دود دل شدم تا سوي آسمان شدم (مولانا)
آبجي كوچيكه
بنماي رخ كه باغ و گلستانم آرزوست // بگشاي لب كه قند فراوانم آرزوست (مولانا)
آبجي كوچيكه
تمام حوصله ام را در يك كلام كوچك ، در تو خلاصه كرده ام // كاش يك بار تنها همين يك بار تكرار مي شدي تكرار
آبجي كوچيكه
دوش خيال مست تو امد و جام بر درش // گفتم مي نمي خورم گفت نكن زيان كني (مولانا)
آبجي كوچيكه
يارب دل پاک و جان آگاهم ده // آه شب و گريه سحرگاهم ده
آبجي كوچيكه
تو يعني دسته اي گل را ، از آن سوي افق چيدن // تو يعني پاکي باران ، تو يعني لذت ديدن
نيلوفر
هزار جهد بکردم که يار من باشي *** مراد بخش دل بيقرار من باشي
آبجي كوچيكه
تا کي به تمناي وصال تو يگانه //اشکم شود از هر مژه چون سيل روانه؟ // آريايي جان يهو به ذهنم مياد ديگه وگرنه خيلي شعر مولانا بلدم ولي مي خوام زود بزنم ديگه يهو كلاس مياد پايين
جيمبو
توبه كردم كه دگر مي نخورم / بجز امشب و فردا شب و چند شب دگر
آبجي كوچيكه
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند //واندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند // من رفتم ... فعلا شب خوش
آسموني”•.¸فاطمه¸.•”
تا تواني رفع غم از چهره ي غمناك كن/درجهان گرياندن آسان است اشكي پاك كن
آبجي كوچيكه
تو خورشيدي و يا زهره و يا ماهي نمي دانم // از اين سرگشته ي مجنون چه ميخواهي نمي دانم (مولانا)
آبجي كوچيكه
مرا عقيق تو بايد قمر چه سود كند // مرا شراب تو بايد شكر چه سود كند (مولانا)
آبجي كوچيكه
در آستان مرگ که زندان زندگيست // تهمت به خويشتن نتوان زد که زيستم (شهريار)
ميرحسين-2
بسيار عالي است موفق باشيد
*::.دکترسارا.::*
مردم از فتنه گريزند و ندانند که ما//
به تمناي تو در حسرت رستاخيزيم
شاهد |بندير|
مرا گشايش چندين دريچه كافي نيست / هزار عرصه براي پريدنم تنگ است
طيبه♥علي
تو حس مشترك خاك و باد و باراني/چقدر ساده قشنگي خودت نمي داني!
شاهد |بندير|
ياد باد آن روزگاران ياد باد / روز وصل دوستداران ياد باد
ايمان
دلا تا كي اسير ياد ياري/ز هجر او تا به كي داغ داري
كانون قايم عج
دلا نزد كسي بنشين كه او از دل خبر دارد / به زير آن درختي رو كه او گلهاي سر دارد
ايمان
داني كه چرا خانه ي حق گشته سيه پوش/زيرا كه خداي تو عزادار حسين است
كانون قايم عج
تنها نه من كه چلچله ها خو گرفته اند / با گرمي هماره ي تو اي هميشه خوب
صفحات انتظار
بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران /گزسنگ ناله خيزد روز وداع ياران
شاهد |بندير|
نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار / چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم
طيبه♥علي
ناله را هرچند مي خواهم که پنهان بر کشم سينه مي گويد که من تنگ آمدم فرياد کن!
طيبه♥علي
مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم جرس فرياد مي دارد که بر بندبد مهمل ها
شاهد |بندير|
اينجا كسي به راه تو چشم انتظار نيست /يا هم اگر كه هست ولي بي قرار نيست
طيبه♥علي
تا تار شدي ز هر طرف پود شديم/ صد بار عدم شديم و موجود شديم/صد بار غبار ره موعود شديم/ القصه نيامدي و نابود شديم
طيبه♥علي
من را تو به راه عشق خواندي ممنون/ از بابت عشق دل ستاندي ممنون/ حتي به رقيب اگر مرا بفروشي/ با من دو سه روز از اينکه ماندي ممنون
طيبه♥علي
نکته ها چون تيغ پولاد است تيز/ گر نداري تو سپر وا پس گريز/ پيش اين الماس بي اسپر ميا/ کز دريدن تيغ را نبود حيا!
طيبه♥علي
امشبي را که در آنيم غنيمت شمريم/ شايد اي جان نرسيديم به فرداي دگر!
طيبه♥علي
ما وارث يک پيرهن سوخته ايم/ خاکستري از يک چمن سوخته ايم/ اين تهمت زندگيست بر ما زده اند/ ما آش نخورده دهن سوخته ايم
شاهد |بندير|
من از بيگانگان هرگز ننالم /كه با من هرچه كرد آن آشنا كرد
طيبه♥علي
منزلگه عشاق دل آگاه حسين است/ بي راه مرو ساده تزسن راه حسين است/ از مردم گمراه جهان راه مجوييد/ نزديک ترين راه به الله حسين است
شاهد |بندير|
دل از من برد و روي از من نهان كرد / خدايا با كه اين بازي توان كرد
شاهد |بندير|
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست/ عاشقي شيوه ي رندان بلاكش باشد
طيبه♥علي
نه اشک است اينکه گاه ديدنت از ديده مي ريزد/ نگه در ديده ام از شرم رويت آب مي گردد
طيبه♥علي
دو چشم تا ابد بيدار عاشق/ نگاه از خدا سر شار عاشق/بگو کي ميرسي با بيرق شوق/ سوار سبز پرچم دار عاشق
شاهد |بندير|
قلم را آن زبان نبود كه سر عشق گويد باز/وراي حد تقرير است شرح آرزومندي
طيبه♥علي
يا بفرما به سرايم يا بفرما،به سر آيم/غرضم وصل تو باشد چه تو آيي چه من آيم
طيبه♥علي
من و دل شيعه ي درديم مولا/ بدون تو چه مي کرديم مولا/تو هستي آنکه حاضر نيست ماييم/دعا کن زود بر گرديم مولا
طيبه♥علي
اي صبا نکهتي از کوي فلاني به من آر/ زار و بيمار غمم راحت جاني به من آر
شاهد |بندير|
زان يار دلنوازم شكريست با شكايت/ گر نكته دان عشقي بشنو تو اين حكايت
طيبه♥علي
رشته اي بر گردنم افکنده دوست مي برد آن جا که خاطر خواه اوست
شاهد |بندير|
تو را چنان كه تويي هر نظر كجا بيند/به قدر دانش خود هركسي كند ادراك
طيبه♥علي
رهرو عشقم و از خرقه و مسند بيزار/ به دو عالم ندهم روي دلاراي تو را
طيبه♥علي
شنيدم که چون قوي زيبا بميرد فريبنده زاد و فريبا بميرد
شاهد |بندير|
شراب تلخ مي خواهم كه مرد افكن بود زورش/ كه تا يكدم بياسايم ز دنيا و زر و زورش
طيبه♥علي
شب تاريک و بيم موج و گردابي چنين هايل/ کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
شاهد |بندير|
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود/ هرگز از ياد من آن سرو خرامان نرود
طيبه♥علي
روز سيه مرگ شود شمع مزارت/ هر خار که از پاي فقيري به در آري
طيبه♥علي
يک به يک با مژه هايت دل من مشغول است ميله هاي قفسم را نشمارم چه کنم؟
طيبه♥علي
ميون اسب ها خر قسمتم شد/ توي زن ها گل عنبر قسمتم شد/ تموم ارث ما نون بود و خنجر/ بخشکي بخت خنجر قسمتم شد
طيبه♥علي
دلم از مهرباني بي نصيب است/غريب است اين دل تنها غريب است/ کجايي اي کميل استجابت/ بيا دستم پر از امن يجيب است
طيبه♥علي
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود/ آتش عشق به جان افتد و بيرون نرود
طيبه♥علي
دلم از غصه مالامال مانده است/ دچار روز و ماه و سال مانده است/ تو را با گريه خواندم بر نگشتي/ زبان گريه هايم لال مانده است
طيبه♥علي
تمام عمر بي لبخند؟... سخت است/ به لبخند خودت سوگند سخت است/ براي ديدنت تا جمعه ي بعد/ تحمل مي کنم هر چند سخت است
طيبه♥علي
لحظه ها مي ريزند مثل شن از لاي انگشتانم بگذار کنار ضريح تو دفن شوم همينگونه که ايستاده ام به قنوت
توحيدي
يادش به خير
شاهد |بندير|
رسم عاشق كشي و شيوه ي شهر آشوبي /جامه اي بود كه بر قامت او دوخته بود
طيبه♥علي
دلبر آسايش ما مصلحت وقت نديد/ ور نه از جانب ما دل نگراني دانست!
شاهد |بندير|
تكيه بر جاي بزرگان نتوان زد به گزاف/ مگر اسباب بزرگي همه آماده كني
حسيبا
با سلام خدمت شما بردار بزرگوار ، چه عجب آقاي شاهد بعد از چند ماه تشريف آورديد
حسيبا
شما هم در همايش حضور داشتيد؟
شاهد |بندير|
سلام. حال شما خوبه؟نه متاسفانه.
شاهد |بندير|
جريان همايش چيه؟
حسيبا
حيف شد انشالله همايش بعدي ، آقاي فخري و تمام همكارانشان كه زحمت فراوان كشيدند و خسته نباشند دستشان درد نكند.
حسيبا
پنج شنبه 30 ارديبهشت روز گذشته ساعت 15:30 الي 19 همايش وبلگ نويسان پارسي بلاگ بود.
شاهد |بندير|
ان شا الله همايش بعدي. فعلا خداحافظ التماس دعا.راستي بيت شعرتون فراموش نشه..ممنون
حسيبا
مگر شما در جريان نبوديد و آقاي فخري كه بنده خدا اطلاع رساني كه كرده بودند البته بايد ثبت نام مي كرديد و بعد به تلفن همراه شما و پست الكترنيكي شما ايميل ارسال ميكردند.
حسيبا
سه شنبه پيامك ارسال نمودند شب چهارشنبه هم ايميل را دريافت نموديم
طيبه♥علي
يکرنگي و بوي تازه از عشق بگير/ پر سوز ترين گدازه از عشق بگير
شاهد |بندير|
رسد آن حال كه در شمع وجود دلدار /بال و پر سوخته كار شب پروانه كنم
يا ثارالله وابن ثاره
تو قدر آب چه داني //كه در كنار فراتي
شاهد |بندير|
ياقوت و درّ صيرفيان را رها کنيد/اشک است گوهري که گهرها در او گم است
در محضر قرآن
ترسم نرسي به کعبه اي اعرابي /اين ره که تو مي روي به ترکستان است
هانا آويني
سلام تولدتون مبارك در پناه خدا آسماني و معنوي باشيد التماس دعا
كيوان گيتي نژاد و
قلب را من کي سيه رو کردم ؟ صيرفي ام قيمت او کرده ام باغبانم شاخ تر مي پرورم شاخهاي خشک را هم مي برم مثنوي دفتر دوم بيت2678