پيام
+
چشم ها پرسش بي پاسخ حيراني ها
دست ها تشنه تقسيم فراواني ها
با گل زخم سر راه تو آذين بستيم
داغ هاي دل ما، جاي چراغاني ها
حاليا دست کريم تو براي دل ما
سر پناهي است در اين بي سروساماني ها
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهي
اي سرانگشت تو آغاز گل افشاني ها
فصل تقسيم گل و گندم و لبخند رسيد
فصل تقسيم غزل ها و غزل خواني ها
سايه امن کساي تو مرا بر سر بس
تا پناهم دهد از وحشت عرياني ها
چشم تو لايحه روشن آغاز
جزتو
94/3/16
كيوان گيتي نژاد و
آينه ها و شب پره ها مشتاق را به من بده روشني و شراب را آسمان بلند و کمان گشاده پل پرنده ها و قوس و قزح را به من بده و راه آخرين را در پرده اي که مي زني مکرر کن در فراسوي مرزهاي تنم تو را دوست مي دارم در آن دور دست بعيد که رسالت اندامها پايان مي پذيرد و شعله و شور و تپش ها و خواهش ها به تمامي فرو مي نشيند