ياسلام
اينجا اتاق عاشقان امام نقي عليه السلام است....
پيامهاي اتاق
+
ابوهاشم جعفرى روايت مى كند كه روزى در ملازمت امام على النقى عليه السلام از سامرا به جانب صحرا بيرون رفتيم و كس ديگرى با ما نبود. گفتم : يابن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) بى نهايت از تنگى معاش و پريشانى احوال به جهت اهل و عيال تشويش دارم . حضرت بعد از شنيدن اين سخن ، به سمت زمين خم شد و مشتى ريگ برداشت و فرمود: اى ابا هاشم ! جلوتر بيا و به اين روزى ات را توسعه بده و
♥ ح. بالايي
91/5/11
شوق وصال...
از اين حكايت با كسى سخن نگو. من پيش رفتم و آن ريگ ها را از آن حضرت گرفتم و آن راز را مخفى كردم . زرگرى را طلب كردم و آن ريگ را نزد او بردم و گفتم : اين طلا را سكه بساز. هنگامى كه زرگر آن ريگ را گداخت ، قسم ياد كرد كه كه در مدت عمر خود از اين طلا بهتر و رنگين تر نديده ام و هم چنين به صورت ريگ طلا نديده بودم و نشنيده بودم و پرسيد: چگونه به دست تو رسيده است ؟ گفتم : از زمان قديم اين طلا نزد من بود.
شوق وصال...
جانم فداي حضرت هادي(عليه السلام)
يازهرا س
جانم فداي امام نقي عليه السلام