پيام
+
نگاش به سمت آسمون،ستاره ها رو مي شمرد
خسته مي شد بلند مي شد،زخماي پارو مي شمرد
يكي دو تا و هفتا زخم،دستي رو پاهاش مي كشيد
زخماي پا تموم مي شد،زخماي دستاشو مي ديد
به ماه آسمون مي گفت،شمع شبستون مني
ياده عمو بخير كه تو،مثل عمو جون مني
راستي تو از تو آسمون،ببين باباي من كجاست
بهش بگو كه دخترت ساكن تو خرابه هاست
بهش بگو دختري كه شونه به موهاش مي زدي
جون به لبش رسيده و تو از سفر نيومدي
* هاتف *
93/2/26
خادمة الشهدا
ادامه ش؟:)
*دردودل*
من را ببخش اگر كه لكنت زبان گرفتم/////
آخر شكسته دستي دندان شيري ام را