پيامهاي اتاق
+
پندنامه افلاطون ==== معبود ِ خويش را بشناس و حق ِ او را نگه دار، و هميشه با آموزش دادن و آموزش گرفتن باش، و توجه بر طلب ِ علم را مقدم دار. اهل ِ علم را به كثرت ِ علم امتحان مكن، بلكه اعتبار ِ حال ِ ايشان به دوري از شر و فساد كن. و از خدا چيزي مخواه كه نفع ِ آن منقطع (مقطعي) بـُوَد، و يقين داشته باش كه ?همه ي? مواهب از حضرت ِ اوست،
شوق وصال...
91/2/2
آقاشير
و از او نعمت هاي باقي (نعمتهايي كه مثل ِ انرژي پايستگي دارند!)،
و فوايدي كه از تو مفارقت(جدايي) نتواند كرد، التماس كن.
هميشه بيدار باش
كه شرور را اسباب بسيار است،
و آنچه نشايد كرد (شايسته نيست) به آرزو مخواه،
و بدان كه انتقام ِ خدا از بنده،
به سُخـط (خشم ِ بي رحمانه) و عـِتاب (بي حرمتي و سرزنش) نبـُوَد،
بلكه به تقويم (متحول كردن) و تأديب (ادب كردن از فرط ِ عشق) باشد.
آقاشير
بر تمناي ِ حيات ِ شايسته اقتصار مكن (اكتفا مكن)
تا موتي شايسته با آن مضاف نبـُوَد،
(حيات و مرگ را با هم در نظر بگير و تا مطمئن نشدي مرگي شايسته خواهي داشت به زندگي ِ آن مرگ اكتفا نكن)
و حيات و موت را شايسته مشمر،
مگر كه وسيله ي اكتساب ِ خير بوده باشد.
و بر آسايش و خواب اقدام مكن،
مگر بعد از آنكه محاسبه ي نفس در سه چيز را
به تقديم رسانيده باشي،
آقاشير
اول آنكه تأمل كني تا در آن روز هيچ خطا از تو واقع شده است يا نه،
دوم آنكه تأمل كني تا هيچ خير اكتساب كرده اي يا نه،
سوم آنكه هيچ عمل به تقصير فوت كرده اي (كوتاهي كرده اي در عمل به نداي درونت) يا نه.
و ياد كن كه چه بوده اي در اصل،
و چه خواهي شد بعد از مرگ،
و ?هيچكس? را ايذا (رنجور) مكن،
كه كارهاي عالم در معرض ِ تغير و زوال است.
آقاشير
و ?بدبخت? آن كس بُوَد كه از تذكر ِ عاقبت غافل بُوَد و از زَلـَت (لغزش) باز نـَه ايستد. (اين تعريف ِ بسيار علمي و دقيقي از معناي بدبخت است و فوق العاده اهميت دارد. پس بدبخت كسيست كه با وجوديكه به او تذكرات ِ مهمي داده مي شود، دست از تكرار ِ چيزي كه مي داند خطاست بر نمي دارد. جالب اين است كه كسي كه مي لغزد مي داند كه دارد مي لغزد.)
آقاشير
سرمايه ي خود را از چيزهايي كه از ذات ِ تو خارج بُوَد مساز.
و در فعل ِ خير با مستحقان، انتظار ِ سؤال مدار(منتظر نه ايست تا رنجوري از تو گدايي كند تا بعدش تو به او كمك كني)،
بلكه پيش از التماس افتتاح مكن. (قبل از اينكه التماس كند، شروع به كمك كن)
حكيم مشمار كسي را كه به لذتي از لذت هاي عالم شادمان بُوَد و يا از مصيبتي از مصائب ِ عالم جَزَع (ناله) كند و اندوهگين شود،
آقاشير
هميشه ياد ِ مرگ كن و به مردگان اعتبار گير.
(كسي كه به جايزه اي و مدالي تكيه مي كند و گرفتنش مغرور و شاد شده است و يا كسي كه مدالي را نگرفته و آه مي كشد و بر پشت ِ دست مي زند را دانا ندانيد. به مرگ نگاه كنيد كه به هيچ مدالي اهميت نمي دهد.)
آقاشير
خساست ِ مردم را از بسياري ِ سخن ِ بي فايده ي او،
و از اخباري كه كند به چيزي كه از آن مسؤول نبُوَد (مي گويد اين مشكل ِ شماست و مشكل ِ شما به او ربطي نيست)، بشناس. (اين نشانه هاي دقيقي از يك خسيس است.)
و بدان كه كسي كه در شر ِ غير از خود انديشه كند،
(كسي كه به فكر ِ ضرر رساندن به ديگريست، مثل ِ دانشجويي كه جواب ِ مسأله اي را مي داند اما به
آقاشير
دانشجوي ديگري كه همان را ازو سؤال مي كند نمي گويد يا كاسبي كه مي خواهد كسي را ورشكست كند)
نفس ِ او قبول ِ شر كرده باشد و مذهب ِ او بر شر مشتمل شده. (يعني چنين كسي خيال مي كند كه زرنگ است ولي او در واقع ريسك ِ بزرگي كرده و شر را باور كرده است و آنرا در اعماق ِ وجودش راه داده. چنين كسي راهي كه در زندگي طي مي كند پر از شر خواهد بود زيرا راه ِ زندگي ِ ما پژواك ِ نيات ِ قلبي ِ ماست.)
آقاشير
بارها انديشه كن،
سپس در قول آر(حرف بزن)،
سپس در فعل آر (عمل كن) كه احوال گردان است(اين سه مرحله ي تصميم گيري است و اهميت ِ زيادي دارد.)،
و دوستدار ِ همه كس باش،
و زودخشم مباش كه غضب به عادت ِ تو گردد.
هر كه امروز به تو محتاج بُوَد،
اَزالت ِ (برطرف كردن ِ) حاجت ِ او را به فردا ميفكن،
كه تو چه داني فردا چه حادث شود.
آقاشير
كسي كه به چيزي گرفتار شود را معاونت (ياري) كن،
مگر آن كس را كه به عمل ِ بد ِ خود گرفتار باشد.
تا سخن ِ متخاصمان مفهوم ِ تو نگردد،
به حكم ِ ايشان مبادرت منما.
حكيم (دانا، آگاه) به قول ِ تنها مباش، بلكه به قول و عمل باش،
كه حكمت ِ قولي در اين جهان بماند،
و حكمت ِ عملي بدان جهان رسد و آنجا بماند.
آقاشير
اگر در نيكوكاري رنجي بري، رنج بنمايد (پاك شود) و فعل ِ نيك بماند،
و اگر از بدي لذتي يابي، لذت بنمايد و فعل ِ بد بماند،
از آن روز ياد كن كه تو را آواز دهند و تو از آلت ِ استماع (شنيدن) و نطق (گفتن) محروم باشي،
نه شنوي و نه گويي، و نه ياد تواني كرد.
و يقين دان كه متوجه به مكاني خواهي شد كه:
آنجا نه دوست را شناسي و نه دشمن را.
پس اينجا كسي را به نقصان منسوب مگردان.
آقاشير
و حقيقت شناس كه جايي خواهي رسيد (مقامي در جهان هست كه مي تواني به آن برسي) كه خداوندگار و بنده آنجا متساوي باشند
پس اينجا تكبر مكن.
هميشه زاد (توشه) ساخته دار(يعني جوري زندگي كن كه تعداد ِ زيادي كار ِ عقب افتاده براي فردا نداشته باشي. هميشه كارهايت را طبق ِ برنامه ي منظم و به موقع انجام بده و نگذار تل انبار شوند)،
كه چه داني كه رحيل (بانگ ِ هجرت به دنياي بعدي) كي خواهد بود،
آقاشير
و بدان كه از عطاياي خداي بزرگ هيچ چيز بهتر از حكمت(دانايي) نبُوَد،
و ?حكيم? (آدم ِ دانا) كسي بُوَد كه فكر و قول و عمل ِ او (همان يه مرحله ي تصميم گيري و اقدام ِ آن) متساوي و متشابه باشد. (اين تعريف دقيقي از حكيم است.)
مكافات كن (تلافي كن) به نيكي و در گذر از بدي،
ياد گير،
و حفظ كن،
آقاشير
و فهم كن، هر وقتي، كار ِ خويش را،
و انديشه كن به حال ِ خود،
و از هيچ كاري از كارهاي بزرگ ِ اين عالم، مترس،
و در هيچ وقت سستي و تأني (اين پا آن پا كردن) نكن،
و از خيرات تجاوز جايز مشمار،
و هيچ خطايي را در اكتساب ِ درستي، سرمايه مساز،(با كارهاي بد به سمت ِ انجام ِ كارهاي خوب مرو)
آقاشير
و از امر ِ افضل به جهت ِ سروري ِ زايل(موقت)، اعراض مكن،(بخاطر ِ اينكه مدتي قدرت در دستت است سعي نكن كارهاي خوب را كنر بگذاري)
كه از سروري دائم اعراض كرده باشي.
حكمت (دانايي) دوست دار و سخن ِ حكما بشنو، (پيامبر فرمود: ?از دانايان بپرس، با حكماي دانا رفت و آمد داشته باش و همنشين ِ بزرگان باش. سائل العلما، خالط الحكما و جالس الكبرا?)
آقاشير
و هواي دنيا (پست تر از خودت) از خود دور كن
و از آداب ِ ستوده امتناع مكن،
در به هيچ كار، پيش از وقت ِ آن كار مپيوند،
و چون به كاري مشغول باشي، از روي فهم و بصيرت به آن مشغول باش.
توانگري، متكبر و معجب مشو،
و از مصائب، شكستگي و خواري به خود راه مده،
با دوست معامله چنان كن كه به حاكم محتاج نشوي،
و با دشمن معامله چنان كن كه در حكومت ظفر تو را بود.
آقاشير
با هيچ كس سفاهت (بي خردي و شوخي ِ پست) مكن
و تواضع با همه كس به كار دار
و هيچ متواضع را حقير مشمار.
در آنچه خود را معذور داري، برادر ِ خود را ملامت مكن.
به بطالت شادمان مباش،
و بر بخت اعتماد مكن،
و از فعل ِ نيك پشيمان مشو،
با هيچ كس مزاح (بذله گويي و مسخره گي) مكن
هميشه بر ملامت ِ سيرت ِ عدل (سرزنش ِ راهي كه درست است)
آقاشير
و استقامت و التزام ِ خيرات (پايداري و مجبور كردن ِ خود در كمك كردن) مواظبت كن،
تا نيكبخت گردي. (اين كارها باغث مي شود كه كسي بدبخت - بر اساس ِ تعريف ِ اول ِ صفحه - نشود و علاوه بر آن خوشبخت شود. )
نويسنده: افلاطون
منبع: كيميا جلد 5 ص 387
آقاشير
اميدوارم حداقل يك بار بخونيد . . .
شوق وصال...
زيبا و عالي...